سازمان حکومتی صفویان در آغاز آمیختهای از ساختار ردهبندی صوفیان و ساختار ستی پادشاهی در ایران بود. به این معنی که در بالای هرم نیرو شاه جای داشت که هم آدم نخست فرمانروایی و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل که دارای نقش وزیر اعظم (رییس دیوان سالاری بود و هم میانجی بین مرشد کامل و صوفیان. نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران سست شد و این کار در زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت، به آرامی نقش باورهای صوفیان در ساختار فرمانروایی کاهش یافت به گونه ای که رده وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختبارهای مقام های صوفی به مقام های دیوانی داده شد. کارهای عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش باورهای صوفیانه، برای کنترل کردن خود سری های سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس یکم شاهد ساخت سازمان فرمانروایی تازهای هستیم که بر اساس الگوی دیوان سالاری کهن ایرانی درست شد و تا پایان پادشاهی قاجارها تقریبا پایدار ماند (علی دوست لسکوکلایه، انصاری؛ 1393: 16). در این ساختار فرمانروایی، شاه در نوک هرم نیرو جای دارد. فرمان های او قانون شمرده می شود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. "وزیر اعظم " بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست سازمان دیوانی را بر دوش دارد. وی میانجی دولتیان و شاه است. کشور ایران از زمان شاه عباس یکم به پنج سرزمین، بخش شده بود و هر کدام از آن سرزمین ها را نیز به بخش های کوچک تر (تا ۲۵ سرزمین بخش کرده بودند). "خان" بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک سرزمین گماشته می شد و تنها زیر نظر شاه انجام وظیفه می کرد و تنها به او پاسخگو بود.
در این میان برخی از بخشهای کشور بودند که فرمانروای آنها از خودمختاری خان برخوردار نبود وکیل با نمایندهای از طرف شاه آنها را اداره میکرد که آنها را "وزیر" مینامیدند. همه در آمد این بخشها برای دربار فرستاده میشد و بودجه مصرفی این بخشها را دربار تعیین و تأمین میکرد. این بخش ها را "اراضی خاصه" مینامیدند. بخشهای خاصه از توانایی نظامی و مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خانها و سلطانها برای اداره برخوردار بودند و در برابر تهدیدهای بیگانه بسیار سستی میکردند. از زمان شاه صفی به بعد بخشهای خاصه به تندی گسترش یافتند و یکی از علتهای ناتوانی نیروی نظامی صفویان را همین کار میدانند (همان؛ 17).
یکی از سلسله های مهم ایران دوره اسلامی سلسله صفویه بوده است ، بعد از حمله ی تازیان به ایران و فروپاشی سلسله ساسانی وحدت و انسجام کشور نیز از بین رفت و برای سال های متمادی ما شاهد حکومت کردن نژاد ترک بر کشورمان بودیم هر چند که در این سالها حکومت های مستقل و نیمه مستقل ایرانی از جمله آل بویه در ایران به حکومت رسیدند ولی همان طور که می دانیم آل بویه فقط بر قسمتهایی از جنوب و مرکز خاک ایران مثل فارس،کرمان،خوزستان،ری،همدان و غیره حکومت می کردند و بقیه نواحی همچنان تحت استیلای خلافت عباسی بود تا اینکه در قرن 7 ه . ق ( 656 ) ایلغار مغول به خلافت عباسیان پایان داد این ایلغار باز صدمات فراوانی از جهات مختلف بر ایرانیان وارد کرد، در حقیقت دوباره دوره ی کناره گیری عنصر ایرانی در حکومت کردن بر سرزمین خود فرا رسید و با حمله تیمور این مصیبت تکمیل شد ، خونریزیهای پیاپی که در حمله مغول و فترت میان ایلخانان و ظهور تیمور و آشفتگیهایی بعد از تیمور رخ داده بود مفهوم امن و امان را از خاطر مردم این سرزمین کهنسال زدود ، بعد از تیمور نیز مدت درازی سرزمین ایران معرض تاخت و تاز شاهزادگان و امرای قبایل و جویندگان تخت و تاج شد چنانکه در پایان عهد تیموری کشور پهناور ایران میان عده ی زیادی امراء جزء قسمت شد که غالب آنان با یکدیگر مشغول زد و خورد بودند ، سلطنت صفوی در میان چنین غوغای عظیم به وجود آمد و با پایدار شدن آن ملوک الطوایف از ایران رخت بر بست و این کشور مدت متمادی یعنی بیش از دو قرن تحت سلطنت واحد و با یک پایتخت اداره شد ، چه بپذیریم چه نپذیریم به هر حال روی کار آمدن صفویان طلیعه ی تاریخ نوینی در ایران بود که مهمترین دستاورد آن استقرار حکومت قوی و پایدار پس از قرن ها حکومت بیگانگان در ایران و دورهای از تجزیه و آشفتگی ی بوده است (فروزنده، متولی به نقل از رویمر؛ 1390: 46).
1-3-3-4-2- ساختار ی دولت صفوی
یکی از شاخصه های مهم قرن ۹ ها / ۱۵ م گسترش مذهب عامه بود. اعتقادات مذهبی به دور از دانش فقهی همراه با گسترش شدید تدین عامه ، عقیده به معجزات و اعمال خرافی ، به وجود آمدن نهادهای طریقتی و تکریم اولیاء همه پدیده هایی بودند که بعد از سلب قدرت از فقه سنی و انحطاط آن در عهد مغول توانستند رشد و گسترش یابند. در همین زمان طریقت صفوی که موطن اصلی آن اردبیل بود در حال گسترش بود ، افراد این طریقت به دلیل منزلت رفیعشان در نزد اهالی، در دستگاه قدرتمندان نفوذ یافتند و به موازات آن به ثروت هنگفتی دست یافتند در نیمه دوم قرن ۹ ها / ۱۵ م رهبران این طریقت که همه از اعقاب شیخ صفی الدین، موسس طریقت صفوی ( ۱۳۳۴ / ۷۳۴ ) بودند ، تمایل زیادی به مسائل ی نشان دادند. با امرای حاکم آن زمان رابطه خویشاوندی برقرار کردند ، پیروان شان را نظامی کردند و بالاخره در سال ۵۹۰۷ /۱۵۰۱ یکی از جوانان با استعداد این طریقت به نام اسماعیل توانست در تبریز به سلطنت برسد و مذهب شیعه را مذهب رسمی مردم ایران کرد و دستور داد بر منابر به لعن سه خلیفه پیش از حضرت علی (ع) بپردازند. ساختار ی دولتی که شاه اسماعیل اول بنا نهاد و تا سال( ۱۱۳۵ ه. ق ) تداوم داشت بنا به مقتضیات زمان گرفتار فراز و نشیب های زیادی شد. در رأس این ساختار شاه قرار داشت که حق الهی آن در هیچ دورهای به اندازه ی این دوره مطرح نشده بود . شاه اسماعیل اول موسس سلسله ، خود را تجلی زنده الوهیت ، ظل الله فی الأرض و نائب امام غائب بواسطه ی ذریه مستقیم خود از امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان اثنی عشری می پنداشت (سیوری، ۱۳۸۷: ۱۶۱). مردم نیز احترام فوق العاده ای به آنها میگذاشتند چون آنها را حاکمان مستقیمی میدانستند که از طرف خدا نصب شدند. تمام سیاحان و سفرای خارجی که در آن دوره به ایران سفر کردند از این اظهار عشق و علاقه به کرات یاد کردند از جمله دالساندری ونیزی در سفرنامهاش این گونه بیان کرده: عشق و احترام مردم به شاه باورنکردنی است و او را مانند خدا میپرستند زیرا از سلالهی علی (ع) است که بزرگترین مایه عشق و احترام ایشان است ، وقتی کسی گرفتار باشد از خدا یاری نمیطلبد در راه شاه نذر و نیاز میکند». البته عشق ، احترام و فرمانبرداری مردم از شاه در کارها و اموری بود که شاه طبق دین انجام میداد و اگر غیر از این بود سر بر تافتن را واجب می دانستند همانطور که شاردن ذکر کرد: فرمانبرداری ایرانیان از شاه خود از سر اجبار و ناچاری نیست بلکه مردم بر این باورند که جز در امور خلاف دین موظف به اطاعت از سلطان خود می باشند ، کشته شدن به فرمان شاه و نثار کردن جان حقیر ترین تحفه است که می توانند برای رضای او در پایش بریزند و بر این باورند که این فدیه خواست خداست که بر زبان شاه میگذارد. همچنین بر این پندارند که فرمان شاه مافوق امور طبیعی است ، بدین معنی که اگر شاه به پدری فرمان دهد پسرش را به دست خود بکشد یا به پسر فرمان دهد پدرش را به قتل برساند باید بی درنگ فرمانش اجرا شود، اما از سوی دیگر بر این اعتقادند که فرمان خدا مافوق حکم پادشاه است و اگر شاه فرمانی خلاف این داد سر بر تافتن واجب میشود، به سخن دیگر برای پاسداری قانون و حکم خدا هر شکنجه و خطر را باید شکیبا بود» (شاردن ، ج۳، ۱۳۷۴: ۱۱۵۵).
نتیجه عشق و علاقه ی وافر به شاه و سلطنت او باعث مطلق گرایی و استبداد شاهان صفوی شد اما این مطلق گرایی حد و ثغور کاملا مشخصی داشته ، لارنس لکهارت در مورد استبداد شاهان صفوی این گونه اظهار نظر کرده: حکومت صفوی اگرچه در آغاز بر اساس مذهب استوار شده بود ولی اندک اندک همچنانکه در شرق مرسوم بود به صورت سلطنت استبدادی در آمد و اصولا اختیارات در دست شاه بود و اخلاق پادشاه کمال اهمیت را داشت و اگر شاهی مقتدر مثل شاه عباس بر کشور حکومت می کرد کشور حتی در مواقع بحرانی با خطر روبه رو نمی شد و کسی حق دخالت در امور را نداشت اما اگر شاهی طبعی ضعیف داشت یا به امور کشور علاقه نشان نمی داد کاملا به دلخواه وزراء ، مشاوران، و دست پروردگان خود رفتار میکرد» او همچنین گفت: که "تعریف تئودور پارکر از حکومت ملی و افرادی به عنوان حکومت تمام مردم توسط مردم و برای تمام مردم» اگر در دربار صوفی شنیده می شد مفهومی نداشت." بعضی از این عناوین تقریبا جنبهی خدایی دارد و حاکی از عظمت مقام شاه است، وجود این القاب و عناوین را می توان با در نظر گرفتن حالت پرسش و خضوع مردم نسبت به شاه توجیه کرد. یکی از برجسته ترین القاب ولی نعمت است و این به معنی نماینده تام الاختیار خدا و پیغمبر است که در هنگام تاجگذاری او را به این لقب صدا می زند و خود شاه در اسناد و گفتار از خود به این لقب یاد می کرد، در زبان رایج درباری شاه را عالم پناه یا جهان پناه یا به صورت مبالغه آمیز پادشاه عالم میگویند. فضلاء شاه را با لفظ اقدس توصیف میکنند در حالی که مردم عادی بر حسب عقیده رایج و بی پایه ای به تبع شاپور ساسانی برادر آفتاب » می نامند ، بعضی دیگر وی را سپر رکاب و صاحب قرآن می خوانند» (کمپفر؛ ۱۳۶۰: ۱۷). پس از شاه، شخص اول مملکت صدر اعظم است که اعتماد الدوله لقب دارد و شاردن معتقد بوده که این لقب را به این خاطر به شخص اول مملکت بعد از پادشاه می دهند که به عنوان ستون وثقه دولت است او همچنین می گفت که کلمه اعظم به معنی بزرگ و بیانگر آن است که وزیر اعظم مسؤول حسن جریان امور مهم کشور میباشد و بار سنگین معضلات همه بر دوش اوست .، و هیچیک از فرامین شاه به هر مهر که ور شده باشد بی تصدیق تایید و اجرا نمی شود» (شاردن ،ج۳، ۱۳۷۴: 57).
صدراعظمهای ایران همواره مورد احترام پادشاه و درباریان جامعه بودند و از امتیازات خاصی برخوردار بودند اما با همه اختیارات وسیع و امتیازات مهمی که داشتند کار کردن و از میان برداشتن معضلات کشور برای آنها سخت بود زیرا پیوسته با دسایس و توطئه های محرمانه ن حرمسرا و خواجه سرایان و درباریان رو به رو بودند اما بیشتر در شغل خود می مردند و اگر معزول می شدند به یکی از ایالات تبعید می شدند (سفرنامه تاورنیه ، ۱۳۳۱: ۵۲۷) صدر اعظم ها دارای بازرسی بودند که ناظر یا مبصر نامیده میشد و منشی اول آنها بود که شاه او را انتخاب کرد. بعد از صدراعظم کسی که دارای نفوذ بود قور چی باشی بود که از نژاد قدیمی و اجنبی بود و در شجاعت معروف بودند. و مثل ترکمن ها در چادر زندگی می کردند و اولاد شان را از جوانی برای تربیت نزد شاه می فرستادند (سفرنامه تاورنیه، ۱۳۳۱: ۵۸۹-۵۸۲). او ریش سفید قاطبه ی ایلات و اویماقات ممالک محروسه بود و همه ساله، تنخواه و تیول قورچیان دیوان بعد از تجویز و تصدیق این شخص به رقم وزیر اعلی میرسید (میرزا سمیعا؛ ۱۳۶۸ :۷)، این قور چی ها هنگامی که ایران قشون کمی نداشت در واقع به منزله ی وزیر جنگ به شمار می رفتند و لقب امیر الامرا را دارا بودند تا اینکه در زمان شاه عباس اول از امتیازات امیر الأمرا ها به سبب اینکه قدرت آنها تا به جایی رسید که علنا به مخالفت شاه (محمد خدابنده) برخاستند ، توسط شاه عباس اول کاسته شد و قورچی های وفادار را که بخشی از آنها از گرجیان و سایر غلامان غیر ایرانی و قسمت دیگر از ایرانیان ترکیب یافته بود به جای آنها گماشت (کمپفر، ۱۳۶۰: ۸۸). این افراد دارای امتیازات و قدرت ی - اجتماعی ی زیادی بودند و حتی به مقامات عالی مملکت دست مییافتند.
بعد از قور چی باشی قوللر آقاسی بود که ریش سفید تمام غلامان سرکار خاصه شریفه بود ، از جمله وظایف او می توان به تجویز تیول ، برات، همه ساله و انعام غلامان از سوی او اشاره کرد که همان طور که در بالا توضیح دادیم این منصب از دوره شاه عباسی اول دارای اعتبار زیادی شد. پس از قوللر آقاسی ها تفنگچیان در مرتبه بعدی قرار داشتند که فرمانده تفنگچیان از مین باشیان، یوزباشیان ، جارچیان و ریکایان بودند و بر قوای مرکب از دهقانان و پیشه وران ایرانی فرماندهی میکردند و در قشون ایران نیز دارای مرتبه سوم بودند (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸: ۷). این شمه ای بود از مقامات مهم دولتی دوران صفوی که پس از شاه در کشور دارای نفوذ و اعتبار فراوان بودند که با توجه به آنها متوجه می شویم که ساختار دولت صفوی در ابتدا تا حد زیادی یک ساختار نظامی بود شاید این مسأله به اوضاع ی کشور و درگیری هایی که در شرق با ازبکان و در غرب با عثمانی ها و مهم تر از همه در داخل با تمرد های سران قزلباش ارتباط داشته بود، و این شرایط بود که ایجاب می کرد یک دولت نظامی قوی در کشور حاکم باشد البته ناگفته نماند که این ماهیت نظامی تا زمان شاه عباس اول ادامه داشت. در زمان او تشکیلات ایران قوی شد و پس از او چون جانشینانش به جز شاه عباس ثانی شایستگی لازم را نداشتند بیشتر هم و غم شاهان را مسائل کم اهمیت مثل خوشگذرانی در دربار و حرمسرا پر کرده بود.
درباره این سایت