برنامه ریزی شهری (Urban Planning)، طراحی شهری یا شهرسازی یکی از مهم ترین میان رشته ای های محبوب در سطح جهان است.
جهان امروز جهان همکاری و هم اندیشی متخصصان و پژوهشگران حوزه های مختلف به منظور برنامه ریزی در حوزه های چندبعدی و چندرشته ای است.
از این رو رشته های میان رشته ای (Interdisciplinary) هر چه بیشتر پا به عرصه وجود گذاشته و طرفداران بیشتری پیدا می کنند.
برنامه ریزی شهری(Urban Planning) یا شهرسازی یکی از مهم ترین میان رشته ای های محبوب در سطح جهان است.
چرا که بخش بسیار مهمی از وظیفه مدیریت و جهت دهی به فضاهای شهری در جهان به شدت شهری شده قرن 21 بر عهده متخصصان این رشته است.
به منظور به انجام رسیدن چنین وظیفه سنگینی متخصص برنامه ریزی شهری بایستی دانش کافی در حوزه های :
داشته باشد و مسلط به نرم افزارها و تکنولوژی نوین ارتباطی-اطلاعاتی باشد.
نگارش پژوهش و انجام پایان نامه در حوزه برنامه ریزی شهری در کشور به واسطه مشکلات عدیده در فضای شهری ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در حقیقت تنوع موضوعی و مشکلات شهری کشور در عین جذابیت پژوهشی دشواری های خاص خود را نیز به همراه دارد.
بنابراین پژوهشگر حوزه شهرسازی به منظور انجام پژوهش خود (خواه پایان نامه, مقاله, سمینار و …) نیازمند:
موسسه یونی تز به منظور برآوردن نیاز به دانش تخصصی و انجام خدمات مشاوره ه ای در حوزه برنامه ریزی شهری:
- تیم مجربی از اساتید دانشگاه و متخصصین شهرسازی فعال در شرکت های مهندسین مشاور فراهم نموده است.
بخشی از خدمات مشاوره ای در قالب کمک به انتخاب موضوع در حوزه هایی نظیر:
– کاربری اراضی
-جامعه شناسی شهری
-مطالعات زیست محیطی شهری و ارزیابی ردپای زیستی
-جامعه شناسی شهری
-نشانه شناسی شهری
-مکان یابی تاسیسات شهری(خارج شهری)
-مطالعات منطقه ای
– آینده پژوهی شهری
…
مدل های تخصصی:
FAHP
FTOPSIS
FDEMATEL
FVIKORE
FANALYSIS NETWORK
…
قابل ارائه است.
پژوهشگران در این رشته قادر خواهند بود در زمنیه طراحی شهری یا برنامهریزی شهری مشغول به کار شوند. مهندس شهرسازی کلیه تحولات اجتماعی، اقتصادی، ی و فیزیکی را مورد بررسی قرار می دهد.متخصص شهرسازی با روابط اجتماعی، اقتصادی، ی و فرهنگی در شهر برنامه ای برای یک شهر ارائه دهد.
دانشجویان باید با روانشناسی رنگ ها آشنا باشند و به مفاهیم تکنیکی و اصول فنی کار مثل نقشهبرداری، رسم فنی, ریاضی و مسائل انسانی و اجتماعی علاقه داشته باشد.
این رشته قدرت تحلیل بالایی نیاز دارد.فارغ التحصیلان باید در زمینه جغرافیا ,عمران و معماری تخصص داشته باشند.مهندس شهرسازی به توسعه شهر کمک می کند.
خدمات گروه تحقیقاتی نخبگان برتر برای پایان نامه شهرسازی:
۱)پیشنهاد موضوعات جدید پایان نامه ارشد شهرسازی به همراه مقاله بیس
۲)قالب گذاری پروپوزال ارشد و دکتری برای پایان نامه شهرسازی
۳)ارائه توضیحات لازم در مورد مقاله بیس پایان نامه به دانشجویان رشته شهرسازی
۴)آموزش و مشاوره جهت نگارش و انجام پروپوزال ارشد و دکتری شهرسازی
۵)تنظیم فصول پایان نامه ارشد و دکتری شهرسازی با کیفیت مناسب و رضایت کامل دانشجویان
۶)تنظیم فصول پایان نامه ارشد شهرسازی متناسب با فرمت دانشگاه ها
۷)انجام فصل چهارم پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری شهرسازی
۸)برگزاری جلسات آموزشی حضوری برای پایان نامه رشته شهرسازی
۹)انجام کلیه اصلاحات اساتید راهنما و مشاور پایان نامه شهرسازی
۱۰)آموزش و مشاوره جهت انجام کلیه فصول پایان نامه کارشناسی ارشد شهرسازی با عقد قرارداد رسمی
۱۱)حمایت و پشتیبانی از دانشجو تا مرحله دفاع برای پایان نامه ارشد شهرسازی
۱۲)آموزش و مشاوره جهت نگارش مقالات علمی پژوهشی و ISI,ISC در رشته شهرسازی
۱۳)تهیه و تنظیم پاورپوینت جلسه دفاع برای پایان نامه ارشدشهرسازی
۱۴)استخراج مقاله از پایان نامه ارشد شهرسازی ، استخراج مقاله از پایان نامه دکتری شهرسازی برای مجلات علمی پژوهشی کنفرانسی، ISI، ISC،SCOUPUS
۱۵)پذیرش اکسپت تضمینی مقالات در رشته شهرسازی از مجلات ISI و ISC
۱۶)چاپ کتاب از پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری شهرسازی با اخذ مجوز از وزارت ارشاد اسلامی
۱۷)تبدیل پایان نامه به کتاب در رشته شهرسازی با کیفیت مناسب و با چاپ دیجیتال
صفویان در ساختن شهر به مسائلی از جمله آب و هوا، نحوهی تابش خورشید، جهت وزش باد و توجه میکردند (مهجور، ۱۳۷۸: ۶۷). برای مثال چون کرمان طوفانی موسوم به طوفان سیاه داشت جهت شهر را شرقی به غربی قرار دادند و خانه را طبق آن بنا کردند تا قابل استفاده باشند (پیرنیا به نقل از مهجور، ۱۳۷۸: ۵۶ -۵۴).
در دوره صفویه بنای شهرهای جدید و گسترش شهرهای قدیمی بر مبنای بررسیهایی که از قبل مورد مطالعه قرار گرفته بود، صورت میگرفت چنانچه به شهادت مدارک تاریخی آمادهسازی و سازماندهی شهر قزوین برای تختگاه شدن از سال ۹۵۱ ه.ق آغاز گردید تا در زمان مناسب در سال ۹۶۲ کار انتقال پایتخت صورت پذیرفت با طراحی و اجرای شهر جدید اصفهان مدت ۲۵ سال طول کشید. در این طراحیها، محلات قدیمی را از بین نمی برند بلکه با ظرافتی خاص در کناره آنها بخشهای تازه میساختند (مهجور، ۱۳۷۸۶۸-۶۷).
در دوره صفویه با توجه به اهمیت یافتن تجارت به ویژه تجارت خارجی و نیز توسعه جهان گردی، راهها و شبکههای ارتباطی گسترش زیادی یافتند. هم چنین به منظور سرعت حرکت بیشتر کاروان ها و حفظ آرامش در شهرها و راحتی و آسودگی خاطر شهروندان، ایجاد راههای کمربندی در ورودی و خروجی بسیاری از شهرها به خصوص شهرهایی که در مسیر راههای عمده تجاری قرار داشتند، توجه خاصی شد (مهجور، ۱۳۷۸۰۷۱-۷۲). اکثر این توجهات نیز متوجه شاه عباس میشود. برای نمونه در سال ۱۰۲۰ ه.ق مبلغی به شخصی به نام الله بیک داد تا راه سیاه کوه را که در فصل شتا عبور مترددین از جمله محلات و از مقوله ممتنعات بود سنگ فرش کند و هر جا که بشود پل ببندد (شاملو، ۱۳۷۱: ۱۹۸).
یکی از اصول شهر سازی دوره صفویه بود که ریشه در فرهنگ اسلامی و حتی فرهنگ پیش از اسلام در ایران داشت و مبتنی بر سنت های زندگی اجتماعی ایرانیان و هم چنین شرایط اقلیمی آنجا که محیط های سر پوشیده را ایجاب می کرد، بود . شهر در حصار و دیواری احاطه شده بود و تزئینات خانه های به علت دیوار حیات و باغ ها قابل رؤیت نبود (مهجور؛ ۱۳۷۸: ۷۲. این چندتا عامل از مهم ترین عوامل بودند که صفویان در اصول معماری و شهر سازی خود بدان توجه خاصی می کردند حال می پردازیم به شکل و سیمای شهرها در دوره صفویه. وقتی که اسلام وارد ایران شد شهر های ایرانی کم کم رشد و گسترش یافتند و رنگ و بوی اسلامی به خود گرفتند و رفته رفته سیمای باستانی خود را از کف دادند و تقسیم شهر به اجزای مشخصی کهن دژ، شارستان ، و ربض جای خود را داد به مراکز دیوانی و نظامی، مراکز مذهبی، بازارها و محله های شهر داد که عملا به عنوان بنیانهای اصلی زندگی شهری در بیرون شهرهای باستانی رشد و نمو کردند. این شهرهای جدید بر دو پایه ی اصلی بنیان گذاشته شده بود یکی مسجد جامع و دیگر بازار (اشرف؛ ۱۳۵۳: ۱۸-۲۳).
در دوره صفویه نیز ساختار و کالبد شهر نیز به همین شکل بود و فقط یک تغییر کرد و آن ابداع و پیدایش خیابان» بود که پیدایش این مفهوم در مقابل بیابان» بود که با راه به میدان اصلی شهر میبرد یا اینکه به موازات آن کشیده میشد (حبیبی، ۱۳۸۴: ۹۳).
برای شناخت بهتر مؤلفههای کالبد شهرها در این دوره به صورت موردی به توضیح و توصیف آنها میپردازیم که مهمترین این مؤلفهها عبارت بودند از :
در قلب شهر و در کنار شاهراه اصلی شهر یا در محل برخورد شاهراه های اصلی بنا می شد و کارکردی مذهبی - ی، اقتصادی ، فکری و علمی داشت ، اینکه گفته می شود کارکرد اقتصادی داشت منظور این است که گرداگرد مسجد را بازار فرا گرفته بود و فروشندگان در آنجا به فروش کالاهای خود میپرداختند، کارکرد ی - دولتی مسجد هم به این طریق بود که ساختمانها و بناهای سلطنتی و درباری اکثرا در اطراف مسجد ساخته می شدندهم چنین مساجد همجنین مرکز اجتماعات ی بود (اشرف ، ۱۳۵۳: ۱۹). البته لازم به ذکر است که در یک شهر ممکن بود چند مسجد جاع وجود داشته باشد. در جای جای سفرنامه سیاحان خارجی که در آن زمان به ایران آمدند از این مساجد یاد شده برای نمونه تاورنیه مسجدی در قم را این چنین توصیف کرد: "چیزی که در قم جالب است مسجدی بزرگ است که ایرانیان احترام آن را کمتر از مسجد اردبیل نمی دانند که مقبره شاه صفی، شاه عباس ثانی و فاطمه دختر امام حسین و فاطمه زهرا دختر حضرت محمد (ص) آنجاست، درب مسجد به یک میدان طولانی باز می شود که در آنجا کاروانسرا و دکاکین بسیار ساخته شده و." (تاورنیه 1331: 820-830). شاردن فقط تعداد مساجد شهر اصفهان را ۱۶۲ اعلام کرد (شاردن، قسمت اصفهان، ۱۳۶۲: ۲۰۲ ).
به عنوان کالبد ی بازتاب حضور قدرت ی در شهر و منطقه، نقطهی کانونی کالبد و فضای شهر و محل استقرار حاکم و سایر کارگزاران وابسته و تاسیسات مرتبط بود، جای قرار گرفتن آن نیز در فضایی مرتبط با مسجد جامع و بازار بود (یوسفیفر، ۱۳۸۵: ۲۸۳). در دوره صفویه دیگر دژ ، و ارگ نماد قدرت ی نبود و بیشتر کاخ ها جای آن را گرفتند و بیشتر در شهرها و ایلات حاکمان در دژ و ارگ حکومت می کردند. چنانچه بازرگان ونیزی در سفرنامه اش در مورد تبریز گفته بود : تبریز دارای دژی است که در قسمت شرق شهر است، غیر مس است و فقط کاخ باشکوهی دارد» (بازرگان ونیزی ، ۱۳۴۹: ۳۸۳).
دیگر فضای اصلی کالبد شهری بود که در هماهنگی فضایی با کالبد ارگ و مسجد جامع قرار داشته و خطوط اصلی شهر را به هم وصل می کرد ، فضای آن روابط و مناسبات تولیدی و بازرگانی را در کالبد خود متجلی میکرد (یوسفیفر، ۱۳۸۵: ۲۸۳ ). بازار فقط توسط حکومت ساخته نمیشدند بلکه افرادی بودند که یا برای ایجاد امور عام المنفعه یا چون ثروتشان زیاد بود و نمیخواستند سرمایشان راکد بماند دست به ساختن بناهایی می زدند که برایشان منفعت داشته باشد از آن جمله: الله بیک که در زمان شاه عباس اول ناظر کل بود بازاری به نام (بازارلله بیک) بنا کرد که پر بود از امتعه گرانبهای بی نظیری مثل پارچه های زربفت و قلابدوزی و .(شاردن ، ج ۴، ۱۳۷۴: ۱۴۶۴).
شاردن در مورد بازار میگفت : بازار جای بازرگانی و خرید و فروخت و عبارت از کوچههای بزرگ و درازی است که سقفهای آن پوشیده و در آنها جز دکان ساختمانی نیست» (شاردن، ۱۳۷۴: ۱۴۰۱ ). او بازار اصفهان را بزرگترین بازار عمومی میدانست که تا آن موقع دیده بود و می گفت نوعی بازار مکاره میباشد، شاه عباس کبیر طرز استقرار صنوف مختلف را در این بازار معلوم کرد ، یک طرف بازار خر فروشان و چهار پایان بزرگ ، در کنار آن بازار اسب فروشان ، طرف دیگر جایگاه فروش زین های نو، محل دیگر جایگاه مرغ فروشان و.»، مسیحیان نیز در بازار محل جداگانه ای برای فروش اجناسشان داشتند چون مسلمانان معتقد بودند که آنها ناپاکند و اگر دست عرقی آنها به جنس مثل پوست بخرد جنس حرام میشود (شاردن، ج4، ۱۳۷۴: ۱۴۳۰).
یکی دیگر از مهمترین مؤلفه ی کالبدی شهرهای دوره ی صفویه میادین بودند که اهمیت آنها در هیچ دوره ای به اندازهی دوره صفویه نرسیده بود. فضای میدان نیز در هماهنگی با ارگ، بازار و مسجد، ساخته می شد و کارکرد ی- اقتصادی، تفریحی، اجتماعی داشت. با ذکر نمونه کارکردهای مختلف میدان بیشتر برایمان آشکار خواهد شد: دن گارسیا سفیر اسپانیایی که به دربار شاه عباس آمده بود در مورد میدانی در اصفهان در سفرنامه خود این چنین توضیح داده : میدان محوطه ای مربع مستطیل شکل که در هر چهار طرف آن فروشگاههایی ساختهاند. از این میدان اساساً برای تمرینهای نظامی که معمولترین آنها چوگان بازی و تیراندازی با کمان است استفاده میکنند، کاخ شاه در ضلع دست چپ میدان قرار دارد، مسجد هم قسمت انتهای میدان را در بر میگیرد. (دن گارسیا، ۱۳۶۳: ۲۱۲-۲۱۳).
شاردن درباره میدان شاه اصفهان این گونه گفته : به اعتقاد من در سراسر گیتی میدانی به عظمت و شکوه، و فرح بخشی میدان شاه اصفهان وجود ندارد زیرا گردش در آن بسیار آرام بخش و شادی فر است. این میدان در روزهای جشن، اعیاد، مراسم پذیرایی از سفیران کشورهای خارجی از جمعیت خالی می شود اما در روز های دیگر مسگران، کهنه فروشان، پیشه وران، صنعتگران خرده پا به سختی دیگر فروشندگان هر نوع کالا اعم از عرضه کنندگان هر نوع مواد خوراکی و چیزهای دیگر در این میدان بساط پهن می کنند، . ، نزدیک غروب آفتاب بند بازان ، حقه بازان ، خیمه شب بازان ، نقالان ، مسأله گویان در میدان جمع شده و به هنر نمایی میپرداختند. هم چنان که در شهر هم صنعتگران و فروشندگان هر صنف کنار هم دکان دارند در میدان هم فروشندگان و صنعتگران در کنار همند . » (شاردن، ج ۴، ۱۳۷۴: ۱۴۲۹). با دقت در دو مثال بالا کارکردهای مختلف میدان برایمان آشکار خواهد شد.
پیوند میان مناطق مسی و مکان اصلی از طریق این شبکه انجام میگرفت که یکی از ابداعات دوره ی صفویه بوده و با توجه به شرایط اقلیمی در کناره ی خود درختان بیشماری داشت که بنا به نوع قرار گیری در محیط بیرونی چهارباغ در مورد قزوین و یا چنارستان در مورد تهران نام میگرفت (جبیبی؛ 1384: 93).
دون گارسیا وقتی به شیراز رفت توصیف جالبی از خیابان های آنجا می کند که نوشت خیابانی بسیار بزرگ هست که از دروازه ی شهر شروع می شود ، در دو طرف خیابان باغ های زیبایی بود پر از درختان میوه ، خیابان به قدری صاف است که اهالی از آن برای اسب دوانی و تیر اندازی با کمان استفاده می کنند ، و در حواشی خیابان پرچین هایی مرکب از بوته های گل سرخ کشیدهاند که از گل آنها آنگونه که باغبانها می گویند گلاب اعلا می گیرند به تعداد زیادی به هر فرد و از آنجا به هندوستان صادر می گردد. (گارسیا؛ 1363: 140).
طبق منابع و مدارک تاریخی قزوین پیش از مرگ شاه طهماسب دارای ۴۵ خیابان بود که در دو سوی هر کدام آنها تعداد زیادی درخت کاشته بودند (طاهری؛ ۱۳۴۹: ۲۱۳). طبق گفته اولئاریوس اردبیل نیز دارای پنج خیابان اصلی بود که نسبتأ عریض بودند و دارای درختان و اشجار زیادی بودند که تابستان عابرین از سایهی خنک آنها بهره میبردند (اولئاریوس، ۱۳۶۹: ۴۹۴ ).
دیگر فضای با اهمیت در کالبد شهری بود که کارکردهایی چون کار کرد فرهنگی تفکیک فضایی گروه های اعتقادی متمایز و)، کارکرد اداری (تأمین امنیت و نظم در محله)، شهری (دارا بودن موسسات عمومی چون ، حمام ، بازارچه ، مسجد، .) داشت (یوسفی فر، ۱۳۸۵: 40-283). برای کارکرد شهری آن میتوان محله دارالبطیخ اصفهان را نام برد که شاردن گفت: از پر جمعیتترین کویهای شهر بوده و چون میدان بزرگی به نام میدان میر میان آن است کوی میر نیز نامیده میشود در اینجا برج، گرمابه، مسجد، گورستان، و. وجود دارد» (شاردن، ج ۴، ۱۳۷4: ۱۴۷۷). یا محل نیماورد که آن نیز از محلات پر جمعیت اصفهان بود و در آن مکان بازار ارامنه، کاروانسرای عباسی، گرمابه رختشویان و. وجود داشت (شاردن، ج ۴، ۱۳۷۴: ۱۴۹۴ ).
از لحاظ اعتقادی هم میتوان به محله جلفا که سکنه آن را مهاجران ارامنی جلفا تشکیل میداد و هم چنین محله کبرها که محل زندگی زرتشتیان بود اشاره کرد که این محلهها به دستور شاه عباس اول ساخته شده بودند (پیترو دلاواله؛ ۱۳۸۴: ۲۸).
احداث کاروان سرا در ایران سابقهای قدیمی داشته و طبق منابع ایران در احداث کاروان سراها و هم چنین سیستم ارتباطات مبتکر و پیشقدم بوده است. به طور کلی گسترش و تحول کاروان سراهای ایران در ادوار مختلف به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و مذهبی، و . بستگی داشت، عملکردهای گوناگون آن در گذشته باعث گردیده نامهای متفاوتی برای این گونه بناها و در فرهنگ لغت جای گیرد مثل: کاربات، رباط ، ساباط ، خان، در واقع عملکردشان مشابه کاروان سرا بوده فقط ویژگیهای معماری متفاوتی داشتند. کاروان سراها نیز به علت نیاز مبرم کاروان و کاروانیان به حمایت در طول سفر بود. بدون شک عصر طلایی ایجاد کاروان سراهای ایران متعلق به دوره ی صفویه بوده، رونق تجارت داخلی و خارجی و اهمیت دادن به راه ها و شهرهای زیارتی موجب شد تا کاروان سرا های بسیاری در این گونه جاده ها ساخته شود مثل کاروان سراهایی که در راه خراسان بنا شده بود. جدا از کاروان سراهای بیرون شهرها در دورهی صفویه کاروان سراهای درون شهری نیز توسعه فراوان یافتند و علاوه بر اینکه محل اسکان مسافران بودند، تجار زیادی چه ایرانی و چه غیر ایرانی در آنجا به معامله کالاهای خود میپرداختند (کیانی، ۱۳۷۸: ۲۶۹ -۲۶۵). کاروان سراها فقط توسط شاهان ساخته نمیشدند بلکه افراد ثروتمندی وجود داشت که برای استفاده بهتر از پول خود دست به ساخت بعضی مستغلات سود آفرین مثل قهوهخانه، حمام ، کاروان سرا و . میزدند. عدهای هم نیز که نیاز مالی نداشتند این مستغلات را وقف میکردند (شاردن، ج ۴، ۱۳۷۴: ۲-۱۴۰۱).
تاورنیه در سفرنامه خود کاروان سراها در ایران را این گونه توصیف کرد کاروان سراها مهمانخانهی مشرق زمین هستند و با سبک مهمان خانه های ما خیلی فرق دارند ، نه آن لوازم آسایشی و راحتی را دارند، نه آن پاکی و تمیزی، اکثراً یک طبقهاند و به ندرت کاروان سرای دو طبق دیده میشود، در کاروان سراهایی که در بیابان هستند از مسافر چیزی نمیگیرند اما در شهر میگیرند، در شهر نیز کاروان سراهایی وجود دارند که بعضی از قسمتهای آن وقف است و از مسافرین چیزی نمی گیرند ، در کل عموما وضع کاروان سراهای ایران هم از حیث راحتی و هم از بابت عظمت بهتر از کاروان سراهای عثمانی است» (سفرنامه تاورنیه؛ ۱۳۳۱: ۲-۱۲۲).
با توجه به آنچه گفته شد میتوان گفت که در دورهی صفویه تفکرات مذهبی و ی حاکم بر جامعه نقش اساسی در تعیین و به وجود آمدن ساختار و عناصر تشکیل دهندهی شهر داشتند و باعث شدند سامانیابی و آرایش فضایی عناصر اصلی شهر با الگوی عناصر اصلی شهری ایرانی - ساسانی و حتی شهرهای سده نخستین اسلامی تفاوت اساسی پیدا کند.
در دوره ساسانیان جامعهی شهری ایران نمود بیشتری پیدا کرد، ساختار کالبدی شهرها از یک طرف تحت تأثیر موقعیت طبیعی۔ اقلیمی مناطق بود و از طرف دیگر تحت تأثیر فضای ی حاکم بر جامعه بوده و ساختار اجرایی شهرها نیز به همین شکل بود تا اینکه اعراب به ایران آمدند و فضای ی و از همه مهمتر فضای کالبدی شهر با توجه بمذهب رسمی کشور تغییر پیدا کرد و چون اعراب کم کم با جایگاه شهر در جامعه ی انسانی آگاه شدند شهرها و شهرنشینی کم کم گسترش پیدا کرد اما با حملات مغولان و تیموریان حیات شهری در ایران از رونق افتاد هر چند بعضی از شاهان این سلسلهها دست به آبادی خرابیها زدند اما باز حیات شهری به رونقی که در قرون ( سه تا هفت ه ق) داشت نرسید تا اینکه صفویان روی کار آمدند و با توجه به وحدت ی که در جامعه بوجود آمد و همچنین اقداماتی که بعضی از شاهان این سلسله از جمله شاه عباس اول در جهت عمران و آبادی شهرها انجام داداند شهرنشینی و حیات شهری دوباره رونق خود را بدست آورد.
در این بخش قصد داریم به بررسی جایگاه شهر و شهرنشینی در ایران عصر صفوی و هم چنین به ساختار و عناصر کالبدی شهرهای آن دوره بپردازیم و با توجه به اینکه معمولاً ویژگیهای شهر و شهرسازی هر حکومتی در پایتخت آن به طور شفافتر تجلی مییابد سعی کردیم که مصادیق خود را از سه شهر تبریز، قزوین و اصفهان که به ترتیب به پایتختی انتخاب شده بودند، برگزینیم.
در بررسی ماهیت و جایگاه شهر در عصر صفویان، با مطالعهی کتب نوشته در این زمینه به این نتیجه میرسیم که صفویان بر خلاف مغولان که از جامعهای شبانی و چادر نشینی بر خاسته بودند و نگرش ایلاتی – عشیرهای آنها باعث شد با مسئله شهر و شهرنشینی بیگانه باشند، از بطن جامعه ایران برخاسته بودند و از خانواده های متمول ایران بودن، در کشوری بزرگ شده بودند که در طول تاریخ خود شاهد تحول عمیقی در حوزه ی شهر و شهر نشینی بود، درست است که طوایف چادر نشین قزلباشی که مهم ترین سهم را در روی کار آمدن صفویان داشتند در بین ایرانیان یکجا نشین بودند ولی آنها نیز مانند تمام اقوام گذشته به ایران آمده بودند در فرهنگ ایران مستحیل شدند و با آداب و رسوم آنها خو گرفته بودند. صفویان اصولاً با مفهوم شهر بیگانه نبودند و بر عکس بعضی از شاهان آنان از جمله شاه عباس اول تمام تلاش خود را برای رونق شهرنشینی از طریق ایجاد شهرهای جدید، بازسازی شهرهای قدیم، کوچ افراد به اجباری برای رونق تجارت و شهرنشینی انجام دادند (فروزنده، متولی؛ 1390).
البته رونق شهر نشینی در همه مناطق کشور یکسان نبوده و بیشتر شکل تمرکز گرایی داشته یعنی اینکه سعی میکردند پایتخت و مرکز و هم چنین شهرهایی که از لحاظ ی - اقتصادی و هم چنین مذهبی مهم بودند مثل تبریز ، اصفهان، . را گسترش دهند. عناصر شهرنشین نیز کمتر در امور مملکتی و کشوری سهم داشتند ، این امور بیشتر با سران ایلات و قبایل بود، مردم شهر اغلب به امور دادو ستد و تجارت می پرداختند مردم تحصیلکرده نیز بنا به ضرورتهای شغلی در شهرها تجمع داشتند و نزد امراء و اعیان یا تجار مشاغلی مثل مجلس نویسی، منشی گری و . برای خود مییافتند (ورهرام ۱۳۶۸: ۱۱۷ ).
در واقع شکل گیری دولت صفوی جمع بندی دقیقی بود از همه حکومت های گذشته چه از لحاظ امور دیوانی و چه از لحاظ امور هنر - معماری و شهر سازی. آنها اشکال گذشته را به شکل ماهرانه ای با اوضاع و احوال جدید جهان آن روزگار وفق دادند. در عین حفظ سنت های کهن و اعتلا بخشی به آنها که در نهایت در حوزه ی معماری و شهر سازی باعث بازسازی و ابداع مجدد مفاهیم شار و شهر شد که از دل آن مکتب اصفهان به وجود آمد. البته ابداع این مفاهیم جدید نطفهشان در دل حکومتهای آق قریونلو و قراقویونلو بسته شده بود و اولین سلاطین صفویه در آنجا بوده که برای اول بار مفهوم شهر آرمانی در ذهنشان خطور کرد و بازتاب آن را در زمان شاه طهماسب که قزوین را پایتختی انتخاب کرد مشاهده کردیم تا مجموعهای از میدان، بازار ، عالیقاپو، در آنجا ساخته شد (حبیبی، ۱۳۸۴: ۹۰-۹۳).
در این دوره علاوه بر شهر های قدیمی که وجود داشته بودند و شاهان به ترمیم بقایای آنها میپرداختند، شهرها و شهرکهای جدیدی بنا به مقتضیات ی - استراتژیکی و اقتصادی احداث شد از آن جمله میتوان به شهرک جدید جلفای نو اصفهان اشاره کرد که شاه عباس با کوچاندن ارامنه جلفای آذربایجان به آنجا این شهرک را احداث کرد که هدفش از این کار علاوه بر رونق شهرنشینی کمک به بهبود تجارت خارجی - ارامنه در این زمینه از ایرانیان مهارت بهتری داشتند. اجرای ت زمین سوخته در مقابل تهاجمات ترکان عثمانی و. بود یا در اشرف یا در بهشهر کنونی بناهای زیادی احداث کرد و آنجا را به شهری آبادان تبدیل کرد.
در سفرنامههای سفرنامه نویسان اروپائی که در آن زمان به ایران سفر کردند تا حد زیادی به اکثر این عوامل اشاره شده برای مثال می توان با دقت در مشاهدات تاورنیه از شهر تبریز به اهمیت آن از لحاظ ی ، تجاری، و . پی برد . آنجا که او در مورد تبریز نوشت: تبریز مملکت حاصل خیزی است ، غله و علف به حد وفور به عمل می آید و هم قسم سبزیجات بر میدارند ، عدهی کثیری تجار و مال التجاره در آنجا هست. خصوصاً ابریشم که از گیلان و نقاط دیگر به آنجا حمل می شود ، تجارت عمده اسبهای خوب و ارزان در آنجا رواج دارد و پول در آنجا بیش از سایر مناطق آسیا در گردش است ، ارامنه چندی در آنجا به تجارت مشغولند چون سررشته ی بهتری از ایرانیان دارند ، شهر تبریز به واسطهی تجارت بزرگ یکی از معروفترین شهرهای آسیا است با عثمانی، گرجیها، هندوستانیها، و . تجارت دارد و بازارهای سرپوشیده آن پر است از امتعه نفیس» (سفرنامه تاورنیه؛ ۱۳۳۱: ۶۷۶۶).
همچنین او در مورد علت انتخاب اصفهان به پایتختی توسط شاه عباس نوشت که: اصفهان از زمانی که شاه عباس آن را به پایتختی انتخاب کرد ترقی پیدا کرد علت انتخاب آن به خاطر موقعیت و وضع جغرافیایی بهتر که هم به ممالک متفرقه نزدیک است و هم برای افکار آتیه او بیشتر مناسب ، چون او می خواست علاوه بر جنوب مشرق و مغرب را نیز بگیرد (سفرنامه تاورنیه، ۱۳۳۱: ۳۷۸).
شهر اشرف نیز که به عنوان پایتخت تابستانی شاهان صفوی خصوصا شاه عباس اول معروف شد میتوان در زمره شهرهای تشریفاتی به شمار آورد که شاه عباس اول با توجه به شرایط مناسب و مطلوب طبیعی آن به مجموعه ای از باغها، ابنیههای باشکوه را در آنجا بر پا ساخت و تلاش نمود تا اغلب پذیرائیهای مربوط به سفیران و شخصیتهای خارجی را در آن محل برگزار کند. افزون بر آن در بنای شهر مزبور به وضوح نقش عوامل جغرافیایی، اقلیمی و نیز ی و حکومتی خود نمایی میکرد (مهجور، ۱۳۷۸: ۶۶).
پیترو دلااوله در مورد شهر اشرف نوشت: جمعیت شهر کم نیست شاه عده زیادی را به آنجا کوچ داده و تمام تلاشش بر این است که تا حد امکان هر چه زودتر به جمعیت شهر افزوده شود و تعداد ساختمانها افزایش یابد» (دلاواله؛ ۱۳۸۴: 171).
با دقت در مصادیق ذکر شده در بالا میتوان به وضوح علت رونق بیشتر بعضی شهر را نسبت به بعضی دیگر مشاهده کرد البته ناگفته نماند که این رونق همیشگی و متداول نبوده بلکه گاه در اثر بروز جنگ های داخلی خارجی و هم چنین سیستم مالیاتی ناکارآمد و بروز عوامل طبیعی از زله و سیل و . بعضی از این شهرهارونق خود را از دست میدادند. برای مثال می توان از وقوع زلهای که در سال ۹۵۶ در ولایت قائن از ولات خراسان اشاره کرد که در پنج قریه به وقوع پیوست چنانچه نزدیک سه هزار مرد و زن در زیر آوار ماندند (روملو، ۱۳۵۷: ۴۲۲، منشی ترکمان، تاریخ عالم آرای، ج ۱، 1382: 117). یا به آمدن سیل در سال ۹۶۵ به قزوین اشاره کرد که حسن بیک روملو شدت آن را تا حد زیادی ذکر کرده که باعث خرابی و ویرانی دو هزار خانه شد (دروملو، ۱۳۵۷: ۵۱۹).
شهر تبریز که در نزدیکی مرزهای دشمن اصلی صفویان یعنی ترکان عثمانی بود بارها مورد تعرض قرار گرفت و به کلی ویران میشد، برای نمونه در سال (993ه ق) و در زمان سلطنت محمد خدابنده فرهاد پاشا از جانب عثمان پاشا مامور گرفتن تصرف تبریز شد، او شهر را بکلی نابود کرد اموال و اسباب و خزائن شهر را نیز غارت کرد و به این ترتیب شهری به آبادانی و معموری تبریز بدست دشمن افتاد (ترکمان، ج ۱، ۱۳۸۲: ۳۰۵-۳۱۰).
علاوه بر جنگهای خارجی گاه دشمنی دو دسته یا طایفه نیز رونق و آبادانی شهری را به افول میبرد، برای مثال در زمان سلطنت محمد خدابنده و در زمانی که مخالف و ضدیت طوایف قزلباش بحد زیادی رسیده بود و هر کدام سعی میکردند املاک زیادی را دارا باشند بین طوایف ترکمان و شاملو بر سر شهر کاشان در گیری خونین ببار آمد ، قضیه از این قرار بود که شهر کاشان جز متصرفات محمد خان ترکمان بود و امرا این محمد خان بر مردم آنجا ظلم بیش از حد روا میداشتند بطوری که مردم مجبور به مهاجرت از کاشانه خود می شدند ، در این میان شاهوردی خلیفه به کاشان رفته و با کمک مردم، ترکمانان را بیرون کرده و عده ی زیادی از آنها را بقتل رساند اما در نهایت مغلوب محمد خان شد و محمدخان دوباره بر آنجا مسلط شد و ظلم و ستم خود را بر مردم آنجا از سر گرفت (افوشته ای نطنزی، ۱۳۷۳: ۱۸۹ -۱۹۸)، باری به هر ترتیب این جنگها باعث از بین رفتن افراد هر شهر یا مهاجرت آنها ، از بین رفتن نیروی تولیدی انسانی ، متوقف شدن پیشرفت آن شهر و نتایج از این قبیل میشد.
با توجه به اوصاف ذکر شده متوجه میشویم که پیشرفت ، اعتلا و ترقی جایگاه شهر در نتیجه رونق شهرنشینی در دوره صفویه بر میگشت به محیطی که آنها در آنجا پرورش یافتند بیشک اگر صفویان نیز از میان مردمی بر میخاستند که دارای افکار ایلی - عشیره ای بودند تمایل چندان به مسأله شهر و آبادانی مملکت از خود نشان نمی دادند و سعی می کردند همان شیوه ی زندگی چادر نشینی خود ادامه دهند، اما چون آنها از دل سرزمینی بر خاستند که دارای قدمت طولانی در زمینه ، فرهنگ ، تمدن، پیشرفت و آبادانی بود که در نتیجه یورش بیگانگان پیشرفت آن رو به زوال نهاد. وقتی روی کار آمدند سعی کردند به تداوم سنتهای کهن ایرانی در زمینه امور دیوانی - تشکیلاتی و شهر سازی و معماری با به روز کردن آنها ، بپردازند و به همین دلایل ما شاهد رونق دو چندان شهر در این دوره هستیم تا جائیکه یکی از شاهان این سلسله به نام شاه عباس اول پایتخت خود را در زمره بزرگترین شهر های جهان آن روزگار در آورد به طوری که این جمله معروف را در مورد آن میگفتند اصفهان نصف جهان». حالا که جایگاه شهر و شهر نشینی در دوره صفویه و هم چنین علت رونق آنها برایمان روشن شد می پردازیم به عناصر و اجزای اصلی تشکیل دهنده ی شهرها.
صفویان در ساختن شهر به مسائلی از جمله آب و هوا، نحوهی تابش خورشید، جهت وزش باد و توجه میکردند (مهجور، ۱۳۷۸: ۶۷). برای مثال چون کرمان طوفانی موسوم به طوفان سیاه داشت جهت شهر را شرقی به غربی قرار دادند و خانه را طبق آن بنا کردند تا قابل استفاده باشند (پیرنیا به نقل از مهجور، ۱۳۷۸: ۵۶ -۵۴).
در دوره صفویه بنای شهرهای جدید و گسترش شهرهای قدیمی بر مبنای بررسیهایی که از قبل مورد مطالعه قرار گرفته بود، صورت میگرفت چنانچه به شهادت مدارک تاریخی آمادهسازی و سازماندهی شهر قزوین برای تختگاه شدن از سال ۹۵۱ ه.ق آغاز گردید تا در زمان مناسب در سال ۹۶۲ کار انتقال پایتخت صورت پذیرفت با طراحی و اجرای شهر جدید اصفهان مدت ۲۵ سال طول کشید. در این طراحیها، محلات قدیمی را از بین نمی برند بلکه با ظرافتی خاص در کناره آنها بخشهای تازه میساختند (مهجور، ۱۳۷۸۶۸-۶۷).
در قرن دهم هجری در ایران دولتی روی کار آمد تا ایران را از لحاظ وسعت و عظمت به حد ایران عهد ساسانی رساند در این دولت روش حکومت شاهان مطلقاً استبدادی بود و پادشاه حاکم جان و مال رعایا بود و شاه بدون هیچ مشاورهای با هیئت دولت میتوانست بزرگترین رجال مملکت را به هر قسمتی که میلش تقاضا میکرد به قتل برساند (سفرنامه تاورنیه، 1331: 529).
پادشاهی در آنجا موروثی بود و از پدر به پسر شاه از ن عقدی او میرسید و اگر از زن عقدی پسر نداشت در ن صیغهای و کنیزان و اگر نداشت از نزدیکترین کسان شاه انتخاب می شد (فلسفی، ج۱۳؛ 1364: 694). رسم بدی که در دوره صفویه رواج پیدا کرد رسم پسرکشی و برادر کشی بود که شاهان برای حفظ تاج و تخت و به خاطر ترس از دادن موقعیت خود برادران و فرزندان خود را یا کور می کردند یا میکشتند. البته از زمان شاه عباس رسم بدتری رایج گشت که در نهایت یکی از مهمترین عوامل زوال و انحطاط سلسله صفوی شد و آن هم محبوس کردن فرزندان خود در حرمسرا و دور نگهداشتن آنها از فعالیت در بیرون و درگیر نشدن در اوضاع کشور تا در نهایت این مسئله باعث شد که پس از مرگ شاه جانشین لایقی برای اداره کشور وجود نداشته باشد. اما بپردازیم به این بحث که شاهان صفوی به چه روش و شیوه ای مملکتی با این وسعت را اداره میکردند. کشور ایران از طرف شاه عباس کبیر به پنج ناحیه یا ایالت اصلی تقسیم شده بود:
۱) فارس (جنوب ایران): پارسه قدیم که تا خلیج ایران (فارس) امتداد داشت و به بیست حوزه تقسیم می شد که بزرگترین آن حوزه حول و حوش شیراز مرکز این ایالت است.
۲) خراسان ( مشرق ایران ): که تا هندوستان گسترده بود و به چهل حوزه تقسیم شده ، مرکز این ایالت مشهد بود در حوزهای به همین نام و سه حوزه دیگر هم از توابع بوده است.
۳) آذربایجان (شمال غرب ایران): که ماد شمالی و قسمتی از ارمنستان را شامل می شد و تا سر حد ترکیه امتداد داشت، این ایالت به ۵۵ حوزه تقسیم میشد، شهر مهم تجاری تبریز مرکز آن بود و به غیر از حوزه ای که به همین نام مشهور بود ، نه حوزهی دیگر از توابع آن به شمار می رفت.
۴) گیلان و مازندران (ساحل دریای خزر): تقریباً با هیرکانی قدیم مطابقت داشت و غیر از حوزهای به همین نام چهار حوزهی دیگر را نیز در بر میگرفت.
۵) عراق عجم (مرکز ایران) ، شهر برجستهی آن اصفهان پایتخت مملکت بود و غیر از حوزهای به همین نام چهار حوزهی دیگر را در بر میگرفت (کمپفر، ۱۳۶۰: ۱۵۸-۱۵۷).
برای ادارهی این کشور بزرگ و پهناور که ایالات و ولایات آن تا پایتخت فاصله زیادی داشتند شاه مستقیما دخالت نمیکرد بلکه بر آن مناطق خان، حکام، داروغههایی که از طرف خود انتخاب میکرد حکومت میکردند (سفرنامه اولناریوس، ج ۲، ۱۳۶۹: ۶۹۵-۶۹۲). این خانها را شاه از میان افراد مورد علاقه و اعتمادش انتخاب میکرد و معمولا کسانی بودند که در جنگها دلاوری و رشادتهای زیادی از خود نشان میدادند یا به کشور خود خدمتی میکردند، فرزندان آنها اموال و ثروتشان را به ارث میبردند اما مقامشان را در صورت شایستگی دارا میشدند.
اگر کسی از این خانها مورد سوء ظن شاه قرار میگرفت سرش را از دست میداد و املاکش را شاه به نفع خود ضبط میکرد (سفرنامه اولئاریوس، ج ۲۰۱۳۶۹ :). نمونه بارز این مسئله در سران و طوایف قزلباشی میتوان مشاهده کرد که چون کشور گشائیها، پیروزیها و در نهایت به سلطنت رسیدن صفویان را نتیجه رشادتهای خود میدانستند. مهمترین مقامات لشکری و دولتی را از آن خود کردند و با القاب و عناوینی مانند امیر الأمرا، بیگلر بیگی، خان، سلطان و . حکومتهای مستقل یافتند و روز به روز بر قدرتشان افزوده شد تا جائیکه در زمان شاه طهماسب با او به مخالفت برخاستند و با پادشاه عثمانی همدست شدند و با مرگ شاه عباس بر سر تعیین جانشین به چند دسته تقسیم شدند تا اینکه شاه عباس روی کار آمد و دریافت کار سلطنت با اقتدار و نفوذ و مداخلات نا به جای قزلباشی ، سازگار نیست پس مصمم شد دست ایشان را از حکومت کوتاه کند و اختیارات موروثی آنها را محدود کرد (فلسفی، ج ۳۰۱۳۶۲: ۱۰-۴) .شاه با رؤسای طوایف و عشایری مهم که خواستند در حوزه ی خود مستقل باشند از در مخالفت در آمد و آنها را یا از بین برد یا پس از متقاعد کردن آنها برای کاستن از قدرتشان، تعدادی از افراد خانواده آنها را به ولایات دیگر می فرستاد. از جمله در سال ۱۰۰۲ ه.ق شاه عباس که برای تنبیه شاهوردیخان حکمران کوچک به لرستان لشکر کشید و ۲۰۰ خانوار آن را به ولایت خوار فرستاد و بسیاری از اموال و احشام آنها را تصرف کرد (فلسفی، ج ۳، ۱۳۶۴: ۱۰۹۳).
این گونه رفتار نسبت به امراء و سرکردگان ولایات و طوایف به مقتضای حکومت فردی و استبدادی شاهان بود . و گرنه نسبت به رعایت عدل و انصاف و حفظ حقوق افراد ملت از جمله طبقات عام و رعایا توجه بیشتری داشتند ولی با این وجود باز به مقتضای زمانه و ت هر دوره از پادشاهان این اجرای عدالت فرق داشت برای مثال در دوره شاه اسماعیل که پس از چندین سال دوباره وحدت ی امنیت در کشور برقرار شد وضع رعایا اندکی از وخامت آن کاسته شد اما در دوره شاه طهماسب چون شاه بیشتر به فکر پرکردن خزانه بود و به همین خاطر بر میزان در آمد می افزود ما شاهد وخامت اوضاع روستائیان و پیشه وران و در نهایت شورش آنها بودیم. برای نمونه می توان به قیام پیشه وران و بینوایان مردم تبریز در سالهای ۹۷۹- ۹۸۱ ه ) اشاره کرد. که شاه طهماسب مجبور شد برای فرو نشاندن شورش تسهیلات مهمی از جمله بخشش مالیات مردم تبریز مال محترفه) قائل شود (پیگو لوسکایا، ۱۳۶۲، ۴۸۸۴۹۱).
شاه عباس نیز جز در برخی موارد خاص نسبت به طبقات عامه مهربان و نیکخواه بود و پیوسته در تامین رفاه و آسایش رعیت می کوشید و برای اینکه از حقیقت حال آنها با خبر شود بی واسطه با آنها معاشرت میکرد (فلسفی، ج ۱۱۶۴ : ۳۰۱۳۶۴ -۱۱۶۵)، و اگر مطلع می شد که قضات کشور در عدالت و احقاق حق مردم کوتاهی کردند و یا رشوه می گیرند آنها را به سختی مجازات می کرد. اولئاریوس به ذکر موردی در این زمینه پرداخته است که شاه عباس یک قاضی را که رشوه گرفته بود وارونه سوار الاغ مرد و دم الاغ را به دستش داد و در میدان شهر دور دادند (اولکاریوس، ج ۱۳۶۹، ۲: ۷۱۵-۷۱۳). این حسن نظر نسبت به مردم ملت از سوی جانشینان شاه عباس چندان تداوم نیافت و بیشتر منابع از سفاکی و خونریزی های شاه صفی سخن به میان آورده اند البته شاه عباس ثانی و هم چنین شاه سلیمان آنطور که انگلبرت کمپفر و سانسون در سفر نامه هایشان آورده اند نسبت به رعایا مهربان بودند. سانسون علاقهی شاه سلیمان را نسبت به رعایا این گونه بیان کرده است: "شاه ایران رعایایش را دوست میدارد و برای اینکه از احتیاجات آنها اطلاع پیدا کند و همچنین اگر ظلم و ستمی از سوی عمال و افسرانش به آنها رو شده باشد اغلب اوقات تغییر لباس داده و داخل مردم میشود" (سانسون، ۱۳۴۶: ۱۰).
در دوره شاه سلطان حسین (۱۱۰۶-۱۱۳۵۰ ه) مالیاتی را که بر روستائیان و پیشهوران و تجار در طی قرن ۱۱ به تأنی افزایش یافته بود به یک باره دو سه الی سه برابر شد و گذشته از مالیاتهای سابق سه نوع مالیات جدید وضع شده و همین باعث غیر قابل تحمل شدن زندگی برای آنها شد تا جائیکه آنها رفتن زیر یوغ بیگانه را قابل تحملتر میدانستند (پیگو لوسکایا، ۱۳۶۳: ۵۷۱).
رفتار شاهان این سلسله با اقلیتهایی که در کشور وجود داشتند نیز بنابر مقتضیات زمانه بود. شاه اسماعیل چون میخواست شیعه را مذهب رسمی کشوری کند که اکثریت آن سنی بودند با سنیها به سختی برخورد میکرد. شاه طهماسب هم نیز شاهی متعصب بود و نسبت به سنیها که مخصوصاً در غرب بود بر خورد میکرد اما شاه اسماعیل دوم طوری با سنیها رفتار میکرد که حتی تصمیم گرفته بود دوباره مذهب سنی را رسمی کند (روملو، ۱۳۵۷ :۶۴۷). اما در زمان شاه عباس اول نسبت به اقلیتها به خصوص عیسویان مهربان بود و تسهیلات زیادی از جمله اجازه ی ساختن کلیسا و اجرای آداب و رسومشان را به آنها داد. شاه عباس ثانی نسبت به یهودیها خیلی خشونت به خرج می داد اما این خشونت در دوره ی شاه حسین به خاطر تفکرات مجتهد زمان آقای مجلسی بیشتر بود.
با اوصاف ذکر شده متوجه شدیم که شرایط ی اقتصادی و اجتماعی هر دوره در روش وشیوه کشورداری هر شاهی تأثیر بسزایی داشته و هر وقت که شاه مقتدری روی کار بود و کشور از لحاظ اقتصادی ی در آرامش و امنیت بود شیوهی کشورداری و حکومت بر مردم نیز آسانتر و بهتر بوده و مردم نیز در رفاه و آسایش بهتری به سر میبردند.
پس از تشریح نحوه کشورداری شاهان دوره ی صفویه اینک نوبت به توصیف طرز اداره ی نواحی مختلف مملکت می رسد. بدون شک اداره ی مملکتی به وسعت و پهناوری ایران در عصر صفوی بدون ضوابط نواحی خاصی امکان پذیر نبوده ، ضوابط و قوانین وضع شده از سوی شاهان باعث شده بود آنها تا دورافتاده ترین مناطق کشور را به اطاعت از اوامر خود وادارند. آنها کشور را به چند ایالت و هر ایالت را به چند حوزه و هر حوزه ای را به چند منطقه تقسیم کردند که برای اداره ی آنها افرادی به عنوان والی و حکام بر حسب عظمت مقام و اهمیت ناحیه تحت حکومت خود انتخاب کردند تا دارای عناوینی مختلفی از جمله بیگلر بیگی، والی، خان، سلطان ( حکام درجه دو) و وزیر (مدیران ، پیشکاران املاک خاصه) بودند البته در کنار اینها افرادی با عنوان داروغه و کلانتر نیز به اداره ی شهر می پرداختند در این قسمت به تشریح این مناصب و وظایفشان پرداخته میشود.
همانطور که قبلا ذکر کردیم حکومت به چند ایالت تقسیم شده بود که این ایالات به میزان زیادی کوچک شده حکومت مرکزی بودند (سیوری؛ ۱۳۷۴: 177). کسانی که برای اداره ی این ایالات در نظر گرفته می شدند عنوان خان را دارا بودند و عموما مانند یک پادشاه کوچک بر سرزمین و قوم خود حکومت می کردند و مانند سلاطین کاخ ، دربار ، دیوان محاسبات داشته هم چنین در قصر خود برای ساختن و پرداختن و نمایش دادن آثار هنری و صنعتی دارای کارگاه هایی مخصوص بودند تنها فرق خان ها با پادشاه در سازماندهی این بود که عده ی افراد قبایل و درآمد های خان از جمعیت کشور پادشاه و عایدات او به غایت کمتر بود. اگر اعمال و رفتار آنها مورد رضای دربار بود بر سرکار خود باقی می مانند و اگر می مردند یا مقام عالی تری می یافتند فرزندانشان جانشینشان میشدند (کمپفر، ۱۳۶۰). البته درجات مختلف امراء که بعدها ایجاد شد مانند خان، سلطان و بیگ در ابتدای دوره صفویه تفاوت مشخصی با هم نداشتند و تا زمان مرگ شاه طهماسب اول تقریبا همپایه یکدیگر بودند از زمان شاه عباس اول سلسله مراتب حکام در القاب منعکس شد و منتفذترین امراءحکام ایالات بزرگ بودند، مقتدرترین حکام درجه دوم همه خان بودند و کم اهمیت ترین سلطانها بودند (رهر برن، ۱۳۴۹: ۲۸). خان ها به دو دسته بزرگ و کوچک تقسیم می شدند: خان های بزرگ عنوان بیگلر بیگی را دارا بودند ، حکومت ایالات واقع در مرز و ایالات مهم را داشتند مثل فرمانروای ارمنستان ، لقب بیگلر بیگی داشت البته از بین بیگلربیگی ها افرادی بودند که از حیث مقام و اعتبار از دیگران برتر بودند که به آنها والی میگفتند همه اصیل زاده و از اعقاب فرمانروایان قبلی صفویه در قلمرو های تحت حکومت خود بودند مثل والی گرجستان، والی داغستان، والیان لرستان و خوزستان (ن. ک. کمپفر، ۱۳۶۰ : ۱۶۱). اینکه این حکام محلی عوض نمی شدند و برای اداره ی همان ایالت برگزیده می شدند دلائل مختلفی داشت از جمله:در دسترس و سهل الوصول نبودن آنها مازندران، مکران، گیلان، ناهمسانی زبانی، مذهبی و فرهنگی (گرجستان، خوزستان)، و غیره.این والیان وابستگی کمی به حکومت داشتند و گاه به دربار میآمدند و باج می دادند. بعد از والیها و بیگلر بیگیها، خان های کوچک بودند که اداره ی دیگر ایالات مملکت را بر عهده داشتند و همانطور که در بالا ذکر کردیم حتی المقدور می کوشیدند به پیروی از دربار شاه دم و دستگاهی برای خود ترتیب دهند. درآمد این افراد از حوزهی فرمانروایان شان به دست میآید که صرف حقوق خدمه و سپاهیان، میگساری و. خود میکنند و در عوض وظیفه داشتند که در منطقه تحت نفوذ سپاهی آماده برای خدمت به شاه داشته باشند و از محصولات حوزه ی فرمانروایی خود مقداری به مطبخ شاه بدهند و هم چنین در آستانه حلول سال نو پیشکش به خدمت شاه بفرستند. اغلب این خانها دارای جانشینانی بودند که وظیفه انجام دادن دستورهای خان و ادارهی امور کوچکتر را به عهده داشتند این افراد از طرف شخصی خان ولی با موافقت صدراعظم به کار منصوب میشدند (کمپفر، ۱۳۶۰: 160-161).
افزون بر خان ها ، حاکمان کوچکتری وجود داشت که حکومت نواحی کوچکتر با اداره ی امور تمامی شهرهای خودشان را بر عهده داشتند تا به آنها سلطان (حاکم درجه دوم) گفته میشد، اغلب این سلطان ها زیر نظر حکام بودند و فقط تعداد معدودی از آنها بلاواسطه زیر نظر شاه کار میکردند اما عزلشان با نظر شاه انجام می گرفت مثل وضع حاکم جزیره بحرین که تابع خان بهبهان بودند اما با صوابدید شاه انتخاب و عزل میشدند. شاه افزون بر حاکمان ایالاتی ، سه تن مامور مخصوص را به هر ایالت می فرستاد یکی عنوان جانشین یا معاون خان را داشت که از سوی شاه انتخاب می شد و دیگری وزیر بود که از زمانی که شاه عباس اول ممالک و ایالات را به خاصه تقسیم کرد افرادی برای اداره ی آنها از طرف خود فرستاد که به آنها وزیر (پیشکار املاک خاصه) گفته میشد، دیگری واقعه نویسی بود که وظیفه اش نگارش کلیه وقایع مهم و ارسال آنها به دربار بود. البته این دقت نظر شاهان مخصوص به حاکمان ایالات نبوده بلکه آنها حتی در کلیه ادارات دولتی پایتخت ناظران و بازرسانی برای نظارت بر حسن جریان امور گذاشتند (سفرنامه شاردن، ج ۳، ۱۳۷۴: ۱۱۶۹-۱۱۶۸). اما ادارهی شهرها به چه شکل بوده ؟ در شهرها قدرت فائقه در دست آن مرجع قدرتی بوده که اداره ی آن ایالت یا قسمت یا حوزه را بر عهده داشت یعنی والی ، وزیر یا سلطان چه در آن محل مستقر بود چه نبود اما آنان دارای جانشینی یا نماینده ی دائمی بودند که داروغه نام داشت و در شهر دارای بالاترین منصب بود و وظیفه اش بیشتر حفظ نظم ونسق شهر و امور بود تا رسیدگی و مراقبت در امور اهالی او هم چنین چند ده و قصبه را نیز اداره میکرد اما باید در غیاب خود جانشینی برای مراقبت از امور می داشت در کنار داروغه شهر کلانتر بود که برای اولین بار در دوره ایلخانی متداول شد وظیفه اش جمع آوری مالیات و عوارض مردم ، رسیدگی به مشکلات مردم و دفاع از حقوق آنها در برابر حاکم و. بود . در کنار داروغه کلانتر منصب دیگری بود به نام عسس باشی که با شبگرد های خود مسئول حفظ امنیت شهر در شب بودند (ر.ک کمپفر، ۱۳۶۰: ۶۰۶۱). ولی برای امور مدنی و جزایی حاکمان خود شهرها دارای مسئولیت بودند و دادگاه آنان به منزلهی عدلیه محل ماوریتشان بود و بی اعتنا به توصیه و راهنمایی های معاون، وزیر و جانشین خود، بنا به تشخیص خود رای میدادند. شاردن در این زمینه گفته است: آنها از اعتراضات جانشین خود که منصوب شاه بودند و می توانستند به انواع مزاحمت و دردسر برای ایشان به وجود آورند بیم به دل راه بهانه ها و دسائس نمی دادند» اما اجرای امر شرعی شهر در دست یک یا دو قاضی یا حاکم شرع بود که مطابق قوانین شرع قضاوت می کردند و در کنار آنها یک شخص به نام مدرسی ، یک صدر و یک شیخ الاسلام بود که همه این افراد جانشینان صدر ها، شیخ الاسلام ها ، و قاضی هایی بودند که در پایتخت و مرکز بودند (ر.ک. کمپفر، ۱۳۶۰: ۱۶۴، سانسون، ۱۳۴۶ :۶۱). منصب دیگری که در شهر وجود داشت منصب محتسب بود که وظیفه اش رسیدگی به امور اوزان و مقایسه و تعیین نرخ بازار با توجه به میزان محصول و قیمت آنها بود. کمپفر ، ۱۳۶۰: ۱۶۵). این منصب در دوره ی صفویه یک فرقی با دوره های قبل کرد و آن این بود که مذهب مورد حمایت آن مذهب تشیع شده بود و جمع آوری خمس و زکات، توزیع آنها بین نیازمندان ، نگهداری مساجد و اوقاف خیریه، منع شراب خواری و قمار بازی به وظایف او اضافه شد (لمبتون، ۱۳۶۳). این خلاصهای بود از تشکیلات ایالتی در دوران صفوی که با توجه به آنها متوجه شدیم تا حد زیادی بر گرفته از تشکیلات دولتهای قبل از صفوی چون تیموریان بوده البته خود این تشکیلات (مغولان و ترکمانان) برگرفته شده بود از تشکیلات ایرانیها که مغلوب آنها نشده بودند (فروزنده، متولی؛ 1390).
سازمان حکومتی صفویان در آغاز آمیختهای از ساختار ردهبندی صوفیان و ساختار ستی پادشاهی در ایران بود. به این معنی که در بالای هرم نیرو شاه جای داشت که هم آدم نخست فرمانروایی و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل که دارای نقش وزیر اعظم (رییس دیوان سالاری بود و هم میانجی بین مرشد کامل و صوفیان. نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران سست شد و این کار در زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت، به آرامی نقش باورهای صوفیان در ساختار فرمانروایی کاهش یافت به گونه ای که رده وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختبارهای مقام های صوفی به مقام های دیوانی داده شد. کارهای عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش باورهای صوفیانه، برای کنترل کردن خود سری های سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس یکم شاهد ساخت سازمان فرمانروایی تازهای هستیم که بر اساس الگوی دیوان سالاری کهن ایرانی درست شد و تا پایان پادشاهی قاجارها تقریبا پایدار ماند (علی دوست لسکوکلایه، انصاری؛ 1393: 16). در این ساختار فرمانروایی، شاه در نوک هرم نیرو جای دارد. فرمان های او قانون شمرده می شود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. "وزیر اعظم " بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست سازمان دیوانی را بر دوش دارد. وی میانجی دولتیان و شاه است. کشور ایران از زمان شاه عباس یکم به پنج سرزمین، بخش شده بود و هر کدام از آن سرزمین ها را نیز به بخش های کوچک تر (تا ۲۵ سرزمین بخش کرده بودند). "خان" بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک سرزمین گماشته می شد و تنها زیر نظر شاه انجام وظیفه می کرد و تنها به او پاسخگو بود.
در این میان برخی از بخشهای کشور بودند که فرمانروای آنها از خودمختاری خان برخوردار نبود وکیل با نمایندهای از طرف شاه آنها را اداره میکرد که آنها را "وزیر" مینامیدند. همه در آمد این بخشها برای دربار فرستاده میشد و بودجه مصرفی این بخشها را دربار تعیین و تأمین میکرد. این بخش ها را "اراضی خاصه" مینامیدند. بخشهای خاصه از توانایی نظامی و مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خانها و سلطانها برای اداره برخوردار بودند و در برابر تهدیدهای بیگانه بسیار سستی میکردند. از زمان شاه صفی به بعد بخشهای خاصه به تندی گسترش یافتند و یکی از علتهای ناتوانی نیروی نظامی صفویان را همین کار میدانند (همان؛ 17).
یکی از سلسله های مهم ایران دوره اسلامی سلسله صفویه بوده است ، بعد از حمله ی تازیان به ایران و فروپاشی سلسله ساسانی وحدت و انسجام کشور نیز از بین رفت و برای سال های متمادی ما شاهد حکومت کردن نژاد ترک بر کشورمان بودیم هر چند که در این سالها حکومت های مستقل و نیمه مستقل ایرانی از جمله آل بویه در ایران به حکومت رسیدند ولی همان طور که می دانیم آل بویه فقط بر قسمتهایی از جنوب و مرکز خاک ایران مثل فارس،کرمان،خوزستان،ری،همدان و غیره حکومت می کردند و بقیه نواحی همچنان تحت استیلای خلافت عباسی بود تا اینکه در قرن 7 ه . ق ( 656 ) ایلغار مغول به خلافت عباسیان پایان داد این ایلغار باز صدمات فراوانی از جهات مختلف بر ایرانیان وارد کرد، در حقیقت دوباره دوره ی کناره گیری عنصر ایرانی در حکومت کردن بر سرزمین خود فرا رسید و با حمله تیمور این مصیبت تکمیل شد ، خونریزیهای پیاپی که در حمله مغول و فترت میان ایلخانان و ظهور تیمور و آشفتگیهایی بعد از تیمور رخ داده بود مفهوم امن و امان را از خاطر مردم این سرزمین کهنسال زدود ، بعد از تیمور نیز مدت درازی سرزمین ایران معرض تاخت و تاز شاهزادگان و امرای قبایل و جویندگان تخت و تاج شد چنانکه در پایان عهد تیموری کشور پهناور ایران میان عده ی زیادی امراء جزء قسمت شد که غالب آنان با یکدیگر مشغول زد و خورد بودند ، سلطنت صفوی در میان چنین غوغای عظیم به وجود آمد و با پایدار شدن آن ملوک الطوایف از ایران رخت بر بست و این کشور مدت متمادی یعنی بیش از دو قرن تحت سلطنت واحد و با یک پایتخت اداره شد ، چه بپذیریم چه نپذیریم به هر حال روی کار آمدن صفویان طلیعه ی تاریخ نوینی در ایران بود که مهمترین دستاورد آن استقرار حکومت قوی و پایدار پس از قرن ها حکومت بیگانگان در ایران و دورهای از تجزیه و آشفتگی ی بوده است (فروزنده، متولی به نقل از رویمر؛ 1390: 46).
یکی از شاخصه های مهم قرن ۹ ها / ۱۵ م گسترش مذهب عامه بود. اعتقادات مذهبی به دور از دانش فقهی همراه با گسترش شدید تدین عامه ، عقیده به معجزات و اعمال خرافی ، به وجود آمدن نهادهای طریقتی و تکریم اولیاء همه پدیده هایی بودند که بعد از سلب قدرت از فقه سنی و انحطاط آن در عهد مغول توانستند رشد و گسترش یابند. در همین زمان طریقت صفوی که موطن اصلی آن اردبیل بود در حال گسترش بود ، افراد این طریقت به دلیل منزلت رفیعشان در نزد اهالی، در دستگاه قدرتمندان نفوذ یافتند و به موازات آن به ثروت هنگفتی دست یافتند در نیمه دوم قرن ۹ ها / ۱۵ م رهبران این طریقت که همه از اعقاب شیخ صفی الدین، موسس طریقت صفوی ( ۱۳۳۴ / ۷۳۴ ) بودند ، تمایل زیادی به مسائل ی نشان دادند. با امرای حاکم آن زمان رابطه خویشاوندی برقرار کردند ، پیروان شان را نظامی کردند و بالاخره در سال ۵۹۰۷ /۱۵۰۱ یکی از جوانان با استعداد این طریقت به نام اسماعیل توانست در تبریز به سلطنت برسد و مذهب شیعه را مذهب رسمی مردم ایران کرد و دستور داد بر منابر به لعن سه خلیفه پیش از حضرت علی (ع) بپردازند. ساختار ی دولتی که شاه اسماعیل اول بنا نهاد و تا سال( ۱۱۳۵ ه. ق ) تداوم داشت بنا به مقتضیات زمان گرفتار فراز و نشیب های زیادی شد. در رأس این ساختار شاه قرار داشت که حق الهی آن در هیچ دورهای به اندازه ی این دوره مطرح نشده بود . شاه اسماعیل اول موسس سلسله ، خود را تجلی زنده الوهیت ، ظل الله فی الأرض و نائب امام غائب بواسطه ی ذریه مستقیم خود از امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان اثنی عشری می پنداشت (سیوری، ۱۳۸۷: ۱۶۱). مردم نیز احترام فوق العاده ای به آنها میگذاشتند چون آنها را حاکمان مستقیمی میدانستند که از طرف خدا نصب شدند. تمام سیاحان و سفرای خارجی که در آن دوره به ایران سفر کردند از این اظهار عشق و علاقه به کرات یاد کردند از جمله دالساندری ونیزی در سفرنامهاش این گونه بیان کرده: عشق و احترام مردم به شاه باورنکردنی است و او را مانند خدا میپرستند زیرا از سلالهی علی (ع) است که بزرگترین مایه عشق و احترام ایشان است ، وقتی کسی گرفتار باشد از خدا یاری نمیطلبد در راه شاه نذر و نیاز میکند». البته عشق ، احترام و فرمانبرداری مردم از شاه در کارها و اموری بود که شاه طبق دین انجام میداد و اگر غیر از این بود سر بر تافتن را واجب می دانستند همانطور که شاردن ذکر کرد: فرمانبرداری ایرانیان از شاه خود از سر اجبار و ناچاری نیست بلکه مردم بر این باورند که جز در امور خلاف دین موظف به اطاعت از سلطان خود می باشند ، کشته شدن به فرمان شاه و نثار کردن جان حقیر ترین تحفه است که می توانند برای رضای او در پایش بریزند و بر این باورند که این فدیه خواست خداست که بر زبان شاه میگذارد. همچنین بر این پندارند که فرمان شاه مافوق امور طبیعی است ، بدین معنی که اگر شاه به پدری فرمان دهد پسرش را به دست خود بکشد یا به پسر فرمان دهد پدرش را به قتل برساند باید بی درنگ فرمانش اجرا شود، اما از سوی دیگر بر این اعتقادند که فرمان خدا مافوق حکم پادشاه است و اگر شاه فرمانی خلاف این داد سر بر تافتن واجب میشود، به سخن دیگر برای پاسداری قانون و حکم خدا هر شکنجه و خطر را باید شکیبا بود» (شاردن ، ج۳، ۱۳۷۴: ۱۱۵۵).
نتیجه عشق و علاقه ی وافر به شاه و سلطنت او باعث مطلق گرایی و استبداد شاهان صفوی شد اما این مطلق گرایی حد و ثغور کاملا مشخصی داشته ، لارنس لکهارت در مورد استبداد شاهان صفوی این گونه اظهار نظر کرده: حکومت صفوی اگرچه در آغاز بر اساس مذهب استوار شده بود ولی اندک اندک همچنانکه در شرق مرسوم بود به صورت سلطنت استبدادی در آمد و اصولا اختیارات در دست شاه بود و اخلاق پادشاه کمال اهمیت را داشت و اگر شاهی مقتدر مثل شاه عباس بر کشور حکومت می کرد کشور حتی در مواقع بحرانی با خطر روبه رو نمی شد و کسی حق دخالت در امور را نداشت اما اگر شاهی طبعی ضعیف داشت یا به امور کشور علاقه نشان نمی داد کاملا به دلخواه وزراء ، مشاوران، و دست پروردگان خود رفتار میکرد» او همچنین گفت: که "تعریف تئودور پارکر از حکومت ملی و افرادی به عنوان حکومت تمام مردم توسط مردم و برای تمام مردم» اگر در دربار صوفی شنیده می شد مفهومی نداشت." بعضی از این عناوین تقریبا جنبهی خدایی دارد و حاکی از عظمت مقام شاه است، وجود این القاب و عناوین را می توان با در نظر گرفتن حالت پرسش و خضوع مردم نسبت به شاه توجیه کرد. یکی از برجسته ترین القاب ولی نعمت است و این به معنی نماینده تام الاختیار خدا و پیغمبر است که در هنگام تاجگذاری او را به این لقب صدا می زند و خود شاه در اسناد و گفتار از خود به این لقب یاد می کرد، در زبان رایج درباری شاه را عالم پناه یا جهان پناه یا به صورت مبالغه آمیز پادشاه عالم میگویند. فضلاء شاه را با لفظ اقدس توصیف میکنند در حالی که مردم عادی بر حسب عقیده رایج و بی پایه ای به تبع شاپور ساسانی برادر آفتاب » می نامند ، بعضی دیگر وی را سپر رکاب و صاحب قرآن می خوانند» (کمپفر؛ ۱۳۶۰: ۱۷). پس از شاه، شخص اول مملکت صدر اعظم است که اعتماد الدوله لقب دارد و شاردن معتقد بوده که این لقب را به این خاطر به شخص اول مملکت بعد از پادشاه می دهند که به عنوان ستون وثقه دولت است او همچنین می گفت که کلمه اعظم به معنی بزرگ و بیانگر آن است که وزیر اعظم مسؤول حسن جریان امور مهم کشور میباشد و بار سنگین معضلات همه بر دوش اوست .، و هیچیک از فرامین شاه به هر مهر که ور شده باشد بی تصدیق تایید و اجرا نمی شود» (شاردن ،ج۳، ۱۳۷۴: 57).
صدراعظمهای ایران همواره مورد احترام پادشاه و درباریان جامعه بودند و از امتیازات خاصی برخوردار بودند اما با همه اختیارات وسیع و امتیازات مهمی که داشتند کار کردن و از میان برداشتن معضلات کشور برای آنها سخت بود زیرا پیوسته با دسایس و توطئه های محرمانه ن حرمسرا و خواجه سرایان و درباریان رو به رو بودند اما بیشتر در شغل خود می مردند و اگر معزول می شدند به یکی از ایالات تبعید می شدند (سفرنامه تاورنیه ، ۱۳۳۱: ۵۲۷) صدر اعظم ها دارای بازرسی بودند که ناظر یا مبصر نامیده میشد و منشی اول آنها بود که شاه او را انتخاب کرد. بعد از صدراعظم کسی که دارای نفوذ بود قور چی باشی بود که از نژاد قدیمی و اجنبی بود و در شجاعت معروف بودند. و مثل ترکمن ها در چادر زندگی می کردند و اولاد شان را از جوانی برای تربیت نزد شاه می فرستادند (سفرنامه تاورنیه، ۱۳۳۱: ۵۸۹-۵۸۲). او ریش سفید قاطبه ی ایلات و اویماقات ممالک محروسه بود و همه ساله، تنخواه و تیول قورچیان دیوان بعد از تجویز و تصدیق این شخص به رقم وزیر اعلی میرسید (میرزا سمیعا؛ ۱۳۶۸ :۷)، این قور چی ها هنگامی که ایران قشون کمی نداشت در واقع به منزله ی وزیر جنگ به شمار می رفتند و لقب امیر الامرا را دارا بودند تا اینکه در زمان شاه عباس اول از امتیازات امیر الأمرا ها به سبب اینکه قدرت آنها تا به جایی رسید که علنا به مخالفت شاه (محمد خدابنده) برخاستند ، توسط شاه عباس اول کاسته شد و قورچی های وفادار را که بخشی از آنها از گرجیان و سایر غلامان غیر ایرانی و قسمت دیگر از ایرانیان ترکیب یافته بود به جای آنها گماشت (کمپفر، ۱۳۶۰: ۸۸). این افراد دارای امتیازات و قدرت ی - اجتماعی ی زیادی بودند و حتی به مقامات عالی مملکت دست مییافتند.
بعد از قور چی باشی قوللر آقاسی بود که ریش سفید تمام غلامان سرکار خاصه شریفه بود ، از جمله وظایف او می توان به تجویز تیول ، برات، همه ساله و انعام غلامان از سوی او اشاره کرد که همان طور که در بالا توضیح دادیم این منصب از دوره شاه عباسی اول دارای اعتبار زیادی شد. پس از قوللر آقاسی ها تفنگچیان در مرتبه بعدی قرار داشتند که فرمانده تفنگچیان از مین باشیان، یوزباشیان ، جارچیان و ریکایان بودند و بر قوای مرکب از دهقانان و پیشه وران ایرانی فرماندهی میکردند و در قشون ایران نیز دارای مرتبه سوم بودند (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸: ۷). این شمه ای بود از مقامات مهم دولتی دوران صفوی که پس از شاه در کشور دارای نفوذ و اعتبار فراوان بودند که با توجه به آنها متوجه می شویم که ساختار دولت صفوی در ابتدا تا حد زیادی یک ساختار نظامی بود شاید این مسأله به اوضاع ی کشور و درگیری هایی که در شرق با ازبکان و در غرب با عثمانی ها و مهم تر از همه در داخل با تمرد های سران قزلباش ارتباط داشته بود، و این شرایط بود که ایجاب می کرد یک دولت نظامی قوی در کشور حاکم باشد البته ناگفته نماند که این ماهیت نظامی تا زمان شاه عباس اول ادامه داشت. در زمان او تشکیلات ایران قوی شد و پس از او چون جانشینانش به جز شاه عباس ثانی شایستگی لازم را نداشتند بیشتر هم و غم شاهان را مسائل کم اهمیت مثل خوشگذرانی در دربار و حرمسرا پر کرده بود.
خاندان پادشاهان صفوی از قدیم الایام در اردبیل مدعی ارشاد و صوفیگری بودند. سلسله نسب خود را به امام هفتم و از آن طریق به حضرت علی، پسر عم وداماد پیغمبر اسلام میرسانند (هینتس؛ 1377). اگر چه بسیاری از منابع این نسبنامه را کذب میدانند اما بعضی از منابع آن را واقعیت میپندارند و دودمان صفوی را از نسل پیامبر میدانند. سرسلسله این دودمان شخصی به نام شیخ صفیالدین میباشد. او در سال ۶۵۰ ه.ق در روستای کلخوران به دنیا آمد. او در سن بیست سالگی به جستجوی مرشدی در میان زهاد اردبیل برخاست اما هیچ کدام از آنها نتوانستند نیاز او را برطرف سازند بنابراین او برای پیدا کردن مرشد به سفر پرداخت تا اینکه بالاخره توانست در دهکدهای در ساحل دریای خزر شیخ زاهد گیلانی را به عنوان مرشد بیابد شیخ صفیالدین مدت هفده سال در خدمت شیخ زاهد بود تا آنکه در رجب ۷۰۰ ه.ق شیخ زاهد در گذشت وریاست طریقت زاهدیه را به شیخ صفی الدین سپرد این گونه شد که شیخ صفی الدین جانشین شیخ زاهد گیلانی گردید (نوایی و غفاری فرد؛ 1387: 38). بعد از اینکه شیخ صفی به ریاست طریقت زاهدیه رسیدنام این طریقت را، صفویه نهاد. در این زمان بود که دوران جدیدی از ترویج و پیشبرد فعالانه طریقت آغاز گردید، چیزی را که قبلا طریقتی صوفیانه ودارای اهمیتی صرفا محلی بود به نهضتی مذهبی تبدیل کرد که نفوذ آن در ایران، سوریه و آسیای صغیر گسترش یافت (صبوری؛ 1374). بعد از شیخ صفی ریاست طریقت صفویه به پسر دومش صدرالدین موسی که در سال ۷۰۴ ه.ق به دنیا آمده بود و مادرش بی بی فاطمه دختر شیخ زاهد گیلانی بود رسید. شیخ صفی اداره نذورات واموال و املاک خصوصی طریقت را برعهده وی نهاد و او را مسئول ادامه اطعام فقراء در درگاه خداوند کرد به دلیل اینکه پسران دیگر شیخ صفی مدتی قبل و بعد از او از دنیا رفتند شیخ صدرالدین در حقیقت نه تنها وارث معنوی شیخ صفی بلکه وارث تمام دارایی های او نیز شد در دوران ریاست صدر الدین بود که بنای زیارتگاه خاندان صفوی در اردبیل آغاز شد و این محل مدفن اقارب وبطاین شیخ شد. همزمان با به قدرت رسیدن شیخ صدرالدین ابوسعید، ایلخان مغول، در سال ۷۳۶ه.ق از دنیا رفت و دولت ایلخانان تجزیه شد. شیخ حسن چوپانی به قصد مملکت گیری بر آذربایجان تسلط یافت پس از مرگ او در سال ۸۴۴ه.ق برادرش ملک اشرف به پادشاهی رسید ملک اشرف از قدرت شیخ صدر الدین واهمه داشت به همین دلیل او را زندانی کرد ولی بعد از مدتی او را آزاد کرد ولی زمانی که قصد داشت دوباره او را زندانی کند شیخ صدرالدین به گیلان هجرت کرد. بعد از مدتی ملک اشرف به دست جانی بیگی در سال ۷۵۸ ه. ق به قتل رسید و دوباره شیخ صدرالدین به درخواست این پادشاه به آذربایجان برگشت و بار دیگر در اردبیل مقیم شد (پیرنیا؛ 1343: 845). شیخ صفی الدین در زمان حیات خود نیز از احترام امرای مغول برخوردار بود. حمدالله مستوفی در این باره می نویسد: شیخ صفی الدین هنوز در قید حیات است و مردی صاحب وقت ومتولی عظیم دارد و به برکت آنکه مغول را با او ارادنی تمام است بسیاری از آن قوم را از ایذا به مردم رسانیدن باز می دارد. در زمان شیخ صفی تنها تعداد زائران آناتولی و عراق در عرض سه ماه، به ۱۳۰۰۰ تن می رسید. طریقت صوفیگری در دوران شیخ صفی ودوران سه نفر از جانشینان بلافصل وی از احترام زیاد مراجع قدرت برخوردار بود ایلخانان مغول و وزرای اعظم آنها را در مقابل شیخ صفی الدین کرنش میکردند و همین کار را آل جلایر نسبت به شیخ صدرالدین انجام می دادند و تیمور و اعقاب او هم به خواجه على احترام فراوانی میکردند. این احترام بیش از حد به این طریقت وشیوخ آن در خلال سلسله های بعدی قراقویونلو و آق قویونلو همچنان ادامه یافت سالهای عمر شیخ صدرالدین، سالهای پایان قدرت ایلخانان و ورود تیموریان به قلمرو ایران را در بر می گیرد دوره شیخ صدرالدین برای طریقت دوره ناآرامی ودوره سختی بود ولی با این وجود بر تعداد مریدان آن افزوده شد بعد از شیخ صدرالدین پسرش خواجه علی بر مسند ریاست و سجاده نشینی طریقت صفوی نشست تحت رهبری خواجه على تعالیم غیر مخفی طریقت صفویه آشکارا ماهیت شیعی گرفت و اعتقاد خود را به مذهب شیعی ابراز داشتند. در زمان او بود که کار طریقت بالا گرفت و شیوخ صوفی به قدری قدرت و نفوذ پیدا کردند که از تیمور سخت کش تقاضای آزادی بعضی از اسرایی را نمود که او پس از پیروزی بر سلطان بایزید عثمانی در جنگ آنقره در سال ۸۰۴ ه.ق از آناتولی با خود آورده بود بعد از آزاد شدن عده ای از آنها به وطنشان باز گشتند (مزاوی؛ 1388: 129). در این حین به آنها گفته شد که رفت و آمدنتان را کم کنید چرا که ظهور مذهب واقعی اثنی عشری نزدیک است و شما باید آماده فداکاری باشید. بعضی از این اسرا در اردبیل باقی ماندند و به صوفیان روملو شهرت یافتند. براساس منابع تاریخی در حقیقت گرایش خاندان صفوی به مذهب اثنی عشری در دوره اول شکل گیری طریقت صفوی وجود نداشت و شیخ صفی و صدر الدین موسی سنی مذهب بودند ولی رگه های گرایش به فرقه شیعه از دوره خواجه على هویدا گشت و به طور مشخص در دورههای بعدی در میان روسای طریقت آشکار گشت و در نهایت در دوران شاه اسماعیل اول بود که مذهب تشیع، مذهب رسمی کشور شد.
خواجه علی در اواخر عمر، شیخ ابراهیم، پسر خود را به ریاست طریقت صفویه منصوب کرد و به قصد حج عازم مکه شد. در راه بازگشت خواجه علی بیمار شد و در گذشت و در بیت المقدس در سال ۸۳۰ه.ق به خاک سپرده شد. مدفن او در بیت المقدس مشهور به آرامگاه سید عجمی رسید ایرانی است (عالم آرای؛ 1349: 21). بعد از این که شیخ ابراهیم ریاست طریقت را بر عهده گرفت به مدت ۲۰ سال بر این مسند تکیه کرد. در این دوران اتفاق مهمی رخ نداد آنچه آشکار است این است که ابراهیم شبکه هواخواهانی که فعالانه در گیر پیشبرد تبلیغات صفویه در آناتولی ودیگر نقاط بودند حفظ و تقویت کرد. در رأس این سازمان مقامی که خلیفة الخلفا" نامیده می شد قرار داشت (فخرداعی؛ 1368: 226). رهبران طریقت صفویه و بعدها پادشاهان صفویه به وسیله همین خلیفه الخلفا وزیر دستان او که به پیر معروف بودند با مریدان صوفی خود در داخل و خارج ایران ارتباط داشتند و بر آنها نظارت می کردند خلیفه الخلفا معاون و نایب شخص مرشد کامل یعنی رهبر طریقت صفویه شناخته می شد همه صوفیان دستورات خلیفة الخلفا را نظیر دستورات رهبرشان اطاعت میکردند در زمان شیخ ابراهیم تعداد مریدان روز به روز افزایش پیدا میکرد و مقبره اردبیل به مقدار زیادی غنی شده بود. در زمان چهار رهبر نخستین طریقت اردبیل یعنی (شیخ صفی، شیخ صدرالدین، خواجه على وشیخ ابراهیم) تمامی علائم حاکی از آن بود که این طریقت مرکز مهمی برای توسعه و اشاعه آئین صوفیگری در آذربایجان در شرق در قلمرو تیموریان و در غرب در آناتولی به شمار می رود در خلال این دوره از حیات این طریقت هیچ نوع نشانه محسوسی از تشیع در حد شیعه اثنی عشریه ویا در سطح مردمی اغلاة» مشاهده نمی شد چنین به نظر میرسد، بینظمیها و اغتشاشات ی که بعد از مرگ آخرین سلطان ایلخانی، سلطان ابوسعید رخ داد زمینه مساعدی برای اشاعه این طریقت به وجود آورده است. بعد از شیخ ابراهیم پسرش شیخ جنید ریاست طریقت صفوی رابرعهده گرفت اگر چه مؤسس سلسله پادشاهی صفویه، شاه اسماعیل است باید عامل اصلی تشکیل این سلسله را نتیجه تلاشهای فوق العاده شیخ جنید و پسرش شیخ حیدر دانست. روزبهان خنجی نویسنده سنی مذهب دربار سلطان یعقوب، پسر اوزون حسن در مورد روی آوردن خاندان شیخ صفی به امور دنیایی وسلطنت این گونه می نویسد . جای بسی تأسف است که شیخ صفی الدین که خود از محرمات مبری بود به فرزندان خود یاد نداد تا گرد مسایل دنیوی نگردند. در نتیجه اولاد او برای کسب تاج و تخت به هر ذلت و بدبختی تن در دادند.» و می افزاید وقتی که امر جانشینی به جنید رسید نحوه زندگانی نیاکان خود را تغییر داد پرنده اشتیاقش تخم قدرت طلبی در آشیانه اندیشهاش کاشت. هر لحظه و هردم در پی تصرف سرزمینی و ناحیهای بر آمد. کار انتقال از طریقت درویشی شیوخ صفویه به حکومت دنیوی با روی کار آمدن شیخ جنید عملی شد به طوری که او مدعی حکومت وریاست دنیوی شد، اتفاقی نیست که وی اولین رهبر صفویه است که لقب سلطان گرفت که نشان دهنده قدرت دنیوی است. جنید که دیگر به قدرت معنوی صرف راضی نبود با تحریک مریدانش به جهاد علیه کفار"، روحیه جنگجویی را در طریقت وارد ساخت این فعالیتها در ابتدا باعث سوءظن وسپس تشویق حکمران غرب ایران و جهانشاه قراقویونلو شد، بطوری که در پی دفع او بر آمد قشون او از تبریز متوجه اردبیل شد جنید وقتی وخامت اوضاع را دید همراه عده ای از صوفیان طریقت صفوی واولاد وخویشاوندان خود اردبیل را ترک کرد و به سوریه گریخت و چند سالی را در آنجا اقامت کرد و هنگامی که امیر حسن بیگی آق قویونلو (اوزون حسن) به روی کار آمد بنای دشمنی را با جهانشاه نهاد شیخ در شامات مشغول جلب پیروانی بود، همین امر باعث شد که روزبه روز بر تعداد آنها افزوده شود. اوزون حسن در این زمان در دیار بکر بود و سرانجام در دربار خود به جنید پناه داد او خواهرش، خدیجه پیگم را نیز به ازدواج شیخ جنید در آورد که این موضوع باعث تحکیم روابط آنها شد. شیخ جنید با فراهم آوردن نیروی نظامی در سال 860 هق تصمیم به فتح شیروان گرفت، دلیل او برای اینکار این بود که می خواست از شیروان به عنوان پایگاهی برای حمله به ایران استفاده کند ولی نتیجه این لشکر کشی فاجعه بار بود چون که جنید در این جنگ کشته شد (مینورسکی؛ 1363: 155).
بعد از جنید رهبری طریقت به پسرش شیخ حیدر رسید. اوزون حسن دخترش عالمشاه بیگم را به ازدواج شیخ حیدر در آورد ثمره این ازدواج شاه اسماعیل بود که در سال ۸۹۳ ه. ق به دنیا آمد. در حقیقت این ازدواج، ادامه اتحاد ی و نظامی با آق قویونلوها بود حیدر چون پدرش، هم قدرت معنوی و هم قدرت دنیوی را به کار گرفت. باطناً به دستور مشایخ و اهل الله سالک طریق ارشاد ودین پروری وظاهرا به آئین طریقت مسند آرای سروری بود. در سال ۸۹۳ ه.ق که سلطان حیدر فرصتی به دست آورد که مریدان ومنسوبان خود را جمع کند، فرمود تمام آنها به جای طاقیه ترکمنی، تاج صفوی را که به کلاه حیدر موسوم بود بر سر گذارند. این کلاه، کلاه مخصوص قرمز رنگی بود که دوازده ترک به مناسبت دوازده امام شیعه داشت و خود حیدر آن را برای پیروانش ابداع کرده بود این کلاه، علامت مشخصه پیروان و طرفداران دودمان صفویه گشت وسبب شد که عثمانیان به منظور استهزاء به آنان لقب قزلباش یا سرخ سر دهند . حیدر نیز مانند پدرش داعیه قدرت داشت و به دنبال قلمرویی برای حکومت خود بود. وی برای حمله به چرکسها که در شمال در گذرگاه داریال زندگی می کردند به ناچار می بایست از مناطق شیروانشاه می گذشت به همین خاطر به جنگ علیه شیروانیان پرداخت. حیدر نیز مانند پدر در جنگ با شیروانیان شکست خورد و کشته شد. بدین ترتیب نهضت صفویه برای دومین بار رهبر خود را در جنگ از دست داد. اما توان درونی آن، باعث پیشرفت بدون وقفه آن شد (همان؛ 20). حیدر از عالمشاه بیگم سه پسر به نامهای علی، ابراهیم و اسماعیل داشت. علی بزرگترین پسر شیخ حیدر به عنوان جانشین پدر به ریاست طریقت صفویه رسید و با پادشاه خواندن خویش آرزوهای ی صفویه را آشکارتر کرد. سلطان یعقوب حاکم آق قویونلوها که در قتل حیدر به شیروانشاه یاری رسانده بود، دستور داد که پسران حیدر را به همراه مادرشان که خواهر ناتنی وی میشد دستگیر و در قلعه استخر زندانی کنند (۸۹۴ه.ق). در سال ۸۹۶ه.ق سلطان یعقوب در گذشت و این در حالی بود که هریک از مدعیان تاج و تخت سعی در حذف رقیبان خود داشتند این امر باعث جنگهای داخلی و تجزیه امپراتوری آق قویونلوها شد. یکی از این مدعیان به نام رستم تصمیم گرفت که با توجه به نیروی نظامی صفویه و همین طور اعلان جنگ از سوی آنها به نفع خود علیه رقیبان استفاده کند به همین دلیل برادران صفویه را در سال ۸۹۹- ۹۰۰هق بعد از چهارونیم سال از زندان آزاد کرد. علی در این زمان به عنوان رهبر فرقه صفویه در تبریز از سوی رستم مورد پذیرایی قرار گرفت اما بعد از مدتی رستم نیز از قدرت روبه رشد صفویان دچار هراس گردید و به همین خاطر دستور دستگیری مجدد آنها را داد وقتی علی از نیت وقصد رستم باخبر شد همراه گروه کوچکی از فدائیان صفوی از اردوگاه رستم به اردبیل گریخت این گروه کوچکی که در پیروزی صفویان نقش اساسی داشتند به نام اهل اختصاص خوانده می شدند. در راه، علی به دلیل بیماری مرگ خود را نزدیک دید به همین خاطر برادرش اسماعیل را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. گروه کوچک صفوی در راه مورد حمله آق قویونلوها قرار گرفت در این بین علی به دست آنها کشته شد[1] ولی اسماعیل به سلامت به اردبیل رسید و در مقبره صفویه پناه گرفت او توسط هوادارانش از چشم مأموران رستم پنهان ماند و توسط فدائیان و دوستداران صفویه به دربار یک حکمران محلی گیلان در لاهیجان به نام کار کیا میرزا علی رسید. در این میان رستم به دلیل تهاجم پسر عمویش به قلمرو وی کشته شد (۹۰۳ه.ق) کشمکشها و جنگهای داخلی بعدی بر سر قدرت میان شاهزادگان آق قویونلو به اسماعیل این فرصت را داد که به همراه مشاورانش نقشه نهایی فروپاشی دولت آق قویونلوها را عملی سازد در این میان مسئولیت حفظ توان نهضت انقلابی در اصل به دست اهل اختصاص بود. چون که در این زمان اسماعیل ۱۲ سال بیشتر نداشت و هنگامی که به گیلان گریخته بود تماس خود را با مریدانش در آناتولی وقفقاز جنوبی و آذربایجان حفظ کرد. در سال ۹۰۵هق اسماعیل یا به احتمال قویتر اهل اختصاص به این نتیجه رسیدند که زمان مناسب برای دستیابی به قدرت فرا رسیده در این میان کار کیا تصمیم داشت که اسماعیل را به دلیل کمی سن از این کار منصرف کند ولی به نتیجه ای نرسید به همین خاطر مومات سفر او را فراهم و تا نزدیکی دیلمان او را همراهی کرد. اسماعیل با هفت تن از اهل اختصاص از راه دیلمان رهسپار طارم شد در این زمان پیروان وی به ۱۵۰۰ نفر میرسیدند. در راه به واسطه تهدید حاکم آق قویونلوی اردبیل، اسماعیل که نیروی لازم را برای مقابله با وی نداشت به ناچار به دعوت محمد بیگ ترکمان (شوهر عمه اسماعیل) به تالش رفت. اسماعیل در بهار سال ۹۰۶ هق به اردبیل بازگشت وقاصدانی را به سوی طرفداران خود در سوریه و آسیای صغیر فرستاد و از آنها دعوت کرد به محلی به نام ارزنجان بروند، در بین راه طرفدارانی به اسماعیل پیوستند تا جایی که وقتی به ارزنجان رسید نیروهای وی به ۷۰۰۰ تن رسیده بودند. اسماعیل در ابتدا به امپراتوری آق قویونلوها که در دست شاهزاده آق قویونلویی به نام الوند میرزا و مراد میرزا بود حمله نکرد او ابتدا به شیروانشاه حمله کرد که یکی از دلایل آن را می توان انتقام خون پدر و جدش و دیگری آزمودن سپاه خود از نظر نظامی دانست. به هرحال حملات اسماعیل به فرخ یسار، در سال ۹۰۶ هق باعث پیروزی وی شد و در نتیجه فرخ یسار کشته شد. در سال ۱۰۷ ه ق طوایف مریدان ومعتقدان صوفیه قدیم را که قریب ۷۰۰۰ کس از استاجلو، شاملو، افشار، تکلو، رساق، روملو، ذوالقدر، قاجار وقراداعیان وغیرهم را در ظل رایت همایون مجتمع شدند. در این حین در جنگ دیگری که با الوند میرزا انجام داد او را نیز شکست داد واختیار تمامی نواحی آذربایجان را به دست گرفت. او فاتحانه در سال ۹۰۷ ه.ق وارد تبریز شد و در آنجا تاجگذاری کرد و خود را شاه نامید[2].
[1] سرپرسی سایکس، تاریخ ایران ، ص۲۲۷ - فاروق سومر، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعه صفوی ، احسان اشراقی و محمد تقی امامی، تهران، نشر گستر، ۱۳۷۱، ص ۲۴ - امین بنانی و دیگران ، ایران در روزگار صفویان ، یعقوب آژند، تهران ، انتشارات مولی ، ص ۷۳ - حبیب السیر ج ۴، ص۴۴۷ ، تاریخ شاه اسماعیل صفوی ، ص ۴۲؛ روملو، احسن التواریخ ، ج ۲، ص ۹۳۴ - بنانی، ایران در روزگار صفویان ، ص۷۲؛ فارق سومر، ص ۲۴.
[2] - نوایی ، تاریخ تحولات ی ، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه ، ص ۵۹ - روملو، احسن التواریخ، ج ۲، ص ۹۵۴ - بن عبدالطیف قزوینی، یحیی، لب التواریخ ، به تصحیح میر هاشم محدث، تهران ، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ۱۳۸۶، ص۲۷۱؛ بن قباد خورشاه الحسینی ، تاریخ ایلچی نظام شاه ، دکتر محمد رضا نصیری - کوئیچی هانه ، تهران، انتشارات آثار و مفاخر فرهنگی ،۱۳۷۹، ص۷ - سیوری، ایران عصرصفوی ، ص۲۵؛ پیرنیا، تاریخ ایران ، ص۸۴۷؛ میشل مزاری ، ص ۱۶۶
درباره این سایت